آنزمان که از خاک برآمدیم و شدیم جاری در آب که نام آدمیت را به دوش کشیم آنگونه نبودیم که زلال آب صیقلمان دهد.پس گل شدیم و تنها از رفتنمان سفالینه ها بر جای میمانند.
حداقل آن راخوشتراش بسازیم...
ادامه...
کلیه ی دوستان خوب وبلاگ نویس که دوست دارند در اتحاد سبز بیاد استاد خسروشکیبایی که به چهلمین روز عروجش نزدیک میشویم شرکت کنند بعد از ملاحظه ی لینک بالا در قسمت نظریات
شرکت خود را اعلام فرمایند.
حریردریا
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 ساعت 01:43 ب.ظ
سلام... بزرگ بود.... خیلی زیباست دلت شاد و ارام بروز کردم بیا منتظرتم
مهدی (saw)
سهشنبه 22 مردادماه سال 1387 ساعت 10:48 ب.ظ
اهل دردم از نزاد این اهالی نیستم خانه زاد اتشم اما سفالی نیستم تشنه وخشکواتشناکم ولی از چشم خویش اشک می بارم اسیر خشکسالی نیستم زندگی را مثل ماهی نذر دریا کرده ام شرمسار برکه های خشک و خالی نیستم رام وارامم میان شورش تشویش ها بی نصیب از لذت اشتفته حالی نیستم گم شدم درنقش زیبایی که چشمان توداشت یاریم کن اشنای این حوالی نیستم
بدون شرح که مال عکس و کاریکاتور و اینا بود ،تازه بعدش هم که شرح داده شده !!! مثلا من فهمیدم که این پست در مورد مرحوم شکیبائیه . ولی اگر بین هامون و چشمانم ویرگول داشت بهتر بود چون الان هامونـ چشمانم خونده میشه و هامون اینجا ایهام پیدا میکنه که معنی دریاچه ی هامون هم ازش برداشت میشه و دریاچه ی خیس معنی نداره . الان ساعت 8 ه و من کل دیشب رو بیدار بودم ، همین به ذهنم رسید ... دفعه ی بعد یه کامنت خوب میذارم D:
سلام الهام جان. فکر کنم بانویی که در دلستانم برایم پیام گذاشته بود شما بودید. اگر بله، نظرتان بسیار به دلم نشست. از حضورتان سپاسگزارم.
در ضمن سه پست آخرتان را خواندم. در وبلاگ هیچکس اینقدر دقیق و مو به مو و ریز به شرح جزئیات نپرداخته بودند. عکسها منحصر به فرد بودند و این جملهی آخری که:
سلام عزیز مهربانم می دانم چه میگویی.درین مدت که تو را شناخته ام میدانم که چقدر عاطفی هستی و باور دارم که هنوز دریاچهءچشمانت پرآب است خیلی زیبا گفته ای مثل شاعرا هنوز، هامون چشمانم خیس است.
سلام.هامون چشمهای من هم هنوز خیسه.هربار به یادش می افتم ساعتی گریه می کنم.مثل اون زخم هاییه که هیچ وقت کهنه نمی شن... ممنونم بهم سرزدی.تحمل غصه ها دسته جمعی آسون تره.
این کامنت های پرت و پلا رو که فلانی جون آپم بیا رو حذف نمیکنید؟ ضمنا من یه پیشنهادی دارم! الان که به چند تا از وبلاگ ها سر زدم دیدم عده زیادی مثل من و شما نمی تونن بی خیال قضیه بشن هنوز. بیاید با هم یه کاری بکنیم. یه کار باارزش. الان طرح خاصی ندارم ولی بهش فکر میکنم. شما هم فکر کنید...
تا جایی که بشه اصلا تایید نمیکنم.اما گاهی تایید بعضی کامنتها بد هم نیست (البته نه اونایی که صرفا بروز رسانیو اطلاع میدن). تایید بعضی کامنتهای بی ربط نشان دهنده ی سطح درک مراجعه کنندگان است و مقیاسیست برای خود ما. با کار با ارزش موافقم
سلام.خوبی؟ گلم ازت ممنونم که اومدی سیستم من هنگ کرده بود و ویروس داشت نمیس تونستم سر بزنم شرمنده عزیزم واقعا ممنونم که منو یادت بود راستی از آپت چیزی نغهمیدم میشه کمی توضیح بدی؟؟؟
درود دم مرام ومعرفت و وفایتان گرم. دوستی داشتم که می گفت بخاطر خسرو شکیبایی به سینما اومده. خیلی دوستش داشت. می ترسم بهش زنگ بزنم.حقیقتا می ترسم بدرود رفیق
حالا دیگر از هر نگاه نادرست و طعنه تاریک نمی ترسم حالا دیگر از هجوم نابهنگام لکنت و گریه نمی ترسم حالا دیگر برای واژگان خفته در خمیازه کتاب غصه بسیار نمی خورم حالا به هر زنجیری که می نگرم بوی نسیم و ستاره می آید حالا به هر قفلی که می نگرم کلام کلید و اشاره می بارد *** شاعر که می شوی ، خیال تو یعنی حکومت دوست باور کنید ! من ساده ، ساده به این ستاره رسیده ام من از شکستن طلسم و تمرین ترانه به سادگی های حیرت دوباره رسیده ام
من هم دعاتان می کنم تا دیگر از هر نگاه نادرست نترسید از هر طعنه تاریک نترسید از پسین و پرده خوانی غروب یا از هجوم نابهنگام لکنت و گریه نترسید دوستتان دارم ای سادگان صبور ، سادگان صبور ! ...
من دیشب بدون این که بدونم امروز صبح این اتفاق میفته داشتم به یکی از رفقام می گفتم که این آدم مثل یه پرنده ای می مونه تو دلش این کودک دورنش می گفتن خیلی زندس . علی رغم این که ابهت خیلی کاریسماتیکی داره توی نگاهش توی بازیش ولی کودک درونش خیلی زندس . دیشب بحث همینو می کردیم که چه قدر آدم صاف و ساده و صادقیه . هیچ وقت من از خسرو شکیبایی دروغ نشنیدم ، هیچ وقت مثلاً غرور ندیدم ، هیچ وقت بی اخلاقی ندیدم .
اتفاقاً یک ماه پیش هم زنگ زده بودم برای مثلث شیشه ای اواخر خرداد ماه بود . بعد به من می گفت که دوست دارم بیام ولی خیلی خستم ، خیلی روحیم خستس . بعد تو اون فرصت تلفنی نشد که ما خیلی با هم حرف بزنیم که چرا خستس و چرا روحیش درب و داغونه . ولی امروز صبح که شنیدم همش این فلش بک های ذهنم اذیتم می کنه تا الان که حالا منم تسلیت می گم ایشالا که اتفاقات این طوری کم تر بیفته
تعریف با یک جمله از ایشون با این حضورشون در سینما واقعا یک اجحاف غیر منصفانه است. خسرو شکیبایی بدون شک یکی از پدیده های بازیگری بود در این جند دهه ی سینمای بعد از انقلاب. یعنی حقیقتا یکی از استثنایی ترین بازیگران سینمای ایران بود که من فکر نمی کنم هیچ وقت دیگه جای ایشون پر بشه.
مجتبی نجفی: شما سابقه ی همکاری با ایشون را داشتین؟
زرین دست: اولین فیلم آقای شکیبایی را من فیلمبرداری کردم. فیلم خط قرمز به کارگردانی آقای کیمیایی.
واقعا یک بازیگر درجه یک ، یک دوست بسیار عالی ، یک استاد خوب ، یک آدم مهربان. حیف برای کسانی که افتخار فعالیت در کنار ایشان برایشان فراهم نشد. خیلی ها آرزوی بازی در کنار خسرو شکیبایی را داشتند.
خسرو به نظر من یک بازیگر ژنی بود و فکر نمی کنم و فکر نمی کنم تا مدت ها طولانی جاش پر بشه توی هنر بازیگری این مملکت. پشت صحنه بسیار بسیار خوبی داشت ، روی صحنه خیلی خوبی داشت. یک پجه ای بود که روی صحنه و پشت صحنه به همه انرژی می داد و من اگر تاسف می خورم برای رفتن خسرو ، نه برای خودش که خب خسرو رفت ، راحت هم شد برای اینکه خسرو الان خوابیده ، چیز مهمی نیست ، ماییم که باید افسوس بخوریم از اینکه آدمی مثل خسرو شکیبایی را از دست دادیم. کاش به این زودی نمی رفت. خسرو خیلی جا داشت که پیش ما بود. حیف !
الهام جان ایدهای به ذهنت نرسید؟ با چند نفر دیگه هم مشورت کردیم قرار شد یه بازی وبلاگی راه بندازیم. به این ترتیب که هر کدوممون تاثیرگذارترین یا یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای خسرو رو شرح بدیم و بگیم که چرا دوستش داریم. موجز و جذاب. اگه تصویر هم داشته باشه که چه بهتر. یا حتی فیلم... اگه موافقی کار دعوت از بقیه رو شروع کنیم!
هرچه تورا یاد من آورد زیباست... هر کاری که یاد و خاطره ی خسروشکیبایی را زنده و سبز نگه دارد بهترین است بهتر است نامش را هم بازی نگوییم و بگوییم گردهمایی سبز وبلاگی یا هر نام زیبایی که او را بیادمان آورد... و یک نظر دیگر هم دارم چند وبلاگی که درین مدت خاطره ی استاد را تا اربعین عروج او زنده نگه داشتند در روز چهلم یک پست مشترک آپ کنند چطوره؟ این پیشنهاد رو به وبلاگ های مورد نظرتان هم بدهید مثلا آقای مهدی و عمو پرویز و ... منتظر نظرتان هستم میتوانیم یک پست زیبا برای یادواره ی او بنویسیم و بطور مشترک همه با هم در روز ۹ شهریور با آن پست آپ شویم و نام و آدرس تمام وبلاگ های مشترک را هم در همان پست لینک کنیم...
هومن
چهارشنبه 30 مردادماه سال 1387 ساعت 11:10 ب.ظ
نبودن من دلیل دوری از شما نبوده با این که پستهایت را مدت ها بود به دلیل مشکلات شخصی نخوانده بودم ولی مطمئن بودم در روحت چه می گذرد؟ جایش پیش ما خالی!!! جایش همه جا خالی!!! او دروغ می گفت سهم او یک "یادش بخیر" ساده نبود سهم او بخشی از قلب همه ماست که از ما جدانشدنی است دوستش داریم و در کنار ماست تاهستیم
هومن جان همیشه در بین نظرها منتظر دیدن اسم تو هستم همیشه خوشحال میشم وقتی میبینم هستی. پس هیچ وقت دوری در میان نیست ... مشکلات زندگی بخشی از نفس کشیدن های ماست که به آن خو گرفته ایم پس آنهم همیشه هست ... اما خسروشکیبایی فقط آه
با پیشنهادت موافقم. منظور منم همین بود. منتها به جای پست مشترک، موضوع مشترک. و ته پست مون هم به همدیگه لینک میدیم. چطوره؟ پس لطفا از دوستان وبلاگ نویست که تو خط هستن و خوب هم می نویسن دعوت کن. اسم قضیه رو هم میذاریم "مراسم چهلم در وبلاگستان فارسی" خوبه؟ یه لوگو هم سعی میکینم براش جور کنیم...
این فکر آنقدر زیباست که هر کاری انجام بدهیم هم زیبا خواهد بود ممنون بخاطر اندیشه ی اتحاد سبز
اومدم هم سری بزنم به دوست قدیمی ماندگارم سفالین که دیدم دریای دلت همچنان بارونیه و می دونم ممکنه حالا حالاها هم بارونی بمونه مثل من که هنوزم گاهی بارونی می شم واسه خیلیها که برام عزیز بودند.. و البته که شکیبایی یکی از همون عزیزانم است که یادش خیلی به خیر است و سبز.. با آشنای بوی شرجی به روزم به یاد یکی دیگر از همان عزیزان..
سلام من هم پیشنهاد میدم....برای چهلم عمو خسرو یه کار خاص و شایسته باید انجام داد... قبلا هم تو وبلاگم اینو از بچه ها خواستم اما جوابی نگرفتم...به کمک شما دوست عزیز خیلی محتاجم...از تو و مهدی و شروین خواهش می کنم تو رو خدا منم در جریان قرار بدید... مرسی...
سلام شیدای عزیز خوشحالم که خسرو شکیبایی اگر اکنون بین ما حضور فیزیکی ندارد اما باز هم روح سبزش روابط سبز می رویاند من نظرم اینست که در چهلمین روز عروج استاد یک ویژه نامه ی مشترک داشته باشیم و در آنروز همه با هم با آن پست بروز شویم و همگی آدرس وبلاگ های مشترک در این کار را لینک کنیم اینکار نوعی اتحاد است و مطمئنم آن روح بزرگ سبز اینکار را دوست خواهد داشت فقط باید سریعتر اینکار را انجام دهیم و روز موعود 9 شهریور بزودی میرسد....
سلام چشم من همه جوره در خدمتم...حالا با کی ها هماهنگ بشیم و مطلبمشترک بین ما ها چی باشه خوبه؟!
الان به نظرتون من برای اعلام این قضیه چه بنویسم؟!
تبلیغ بکنم؟ خیلی داره دیر میشه من بارها به همه گفتم زود باشید...
یه جمله ی مشترک پیشنهاد بدید که همه مون بنویسیم و و تو صفحه ی اول وبلاگ بذاریم و همون جمله رو به لینک های خودمون و دیگرانی که میشناسیم کامنت بذاریم...خوبه؟
سلام الهام جان ... ممنون از اینکه به منم خبر دادید ، اگر وبلاگ کوچولوی منم لیاقت استاد بزرگی مثل خسروی عزیز رو داشته باشه ، خوشحال میشم وبلاگ منم پذیرای این کار گروهی و ارزشمند باشه . سبز باشید و پایدار در پناه یزدان پاک
وبلاگ تو به اندازه ی خواب خدا سبز است و بزرگ بسیار آنجا را دوست دارم .چون همواره عطر خدا در آن جاریست...
می دونی الهام الان که دوباره اومدم و کامنتای وب خوبتو خوندم تازه فهمیدم که اون متنی رو که در مورد خسرو ی همیشه سبز داستانمون نوشته بودم ارسال نشده همین طور همه ی اون چیزایی که در مورد نیمه ی شعبان و حسی که پست قبلیت در من برانگیخت . نمی دونم شاید به خاطر عجله ی دیروز من بوده شایدم مشکل از اینرنت فوق پیشرفته ی ما که ین روزها فوق العاده پیشروترهم شده. به هر صورت دوست داشتم متفاوت از آنچه قبلانوشته بودم در مورد استاد تو وبلاگ سفالین هم چیزی بنویسم ولی به هر صورت نشد!و تو باید مرا به خاطر این کوتاهی ببخشی .
متن فوق العاده ات در مورد خسروی شکیبایی به قول محمد صالح علا جان را هم خواندم .خودت می دانی تاثیر این قبیل پستهارا .همان قطره اشکی که روی میز هم می چکد برای کسی که هنوز هم رفتنش را باور ندرم ومی نالم که چرا شکیبایی شکیبایی از یاد برد ؟!
از پنجشنبه تا شنبه همان طور که گفته بودی به یاد استاد مهربان به روز می شوم تا همانطور که خودش در کیمیا می گفت : سهم او از ما و از خاطره هامان بیش از یک یادش به خیر ساده باشد و چه سعادتی بیش از این که مردمی چنین مشکل پسند چنین نغمه ات را تکرا کنند حتی اگر رفته باشی و بدانی که از قدیم در موردشان گفته اند که پهلوان زنده شان عشق است.
سلام الهام عزیز خیلی زیبا بود ، خیلی ... عکس هم فوق العاده بود ، کاملا با نظر و سلیقه شما موافقم . فقط در جریان کامل کارتون قرارم بدید . زمان و .... سبز باشید .
به سفالین۲ سر زدم اما نمی شه مطلب و کپی کرد! لطفا درستش کن که بشه مطلب و کپی کنیم و آماده کنیم برای پستامون!
سلام مینای عزیزم خوشحالم که دراین اتحاد سبز تو مثل همیشه هستی منتظرم تمام دوستان اعلام نظر کنند تا روز چهارشنبه .متن را به همراه لینک آنها برایتان می فرستم.
متن زیبایی بود بی شک از چیزی که خودم هم در نظر داشتم بهتره وکلیشه ای و تکراری نیست چیزی در شان استاده خوشحالم منم این افتخارو دارم در این اتحاد سبز شرکت کنم سپاس
متن که خیلی خوبه. اما اگه از هرکی که دوست داره یه نوشته ی جدا(کوتاه)برای خسرو شکیبایی بزاریم خیلی بهتره.اینطوری هرکس هم که دلش می خواد با عمو صحبت کرده یا براش چیزی نوشته. مثلا کنار لینک هر کس یه نوشته از خودش بنویسیم. نمی دونم منظورم رو فهمیدی یا نه.
هر دل نوشته ای برای استاد زیباست همه می توانیم در کنار طرح اتحاد سبز پستی جدید و یا پ.ن داشته باشیم.
آزاده
چهارشنبه 6 شهریورماه سال 1387 ساعت 02:16 ب.ظ
سلام من وبلاگ ندارم ولی خوشحالم که شما الهام عزیز در این وبلاگ ما مشثرکان در این غم بزرگ را در کنار هم جمع کردی خداوند خیر کثیر نصیبت کند من که نتونستم با این غم کنار بیام و چقدر بیشتر دلم اتش گرفت که در مجله نسیم خواندم از زبان اقای جیرانی که به مرحوم زمان فوتش را گفته بودن و ایشان با ان مریضی فیلمهای که تزینی بود برای اقتصاد بازی میکرد که حتما خودش نیز نمی پسندیده . ای وای از مضلومیت و تنهایش. برایش دعا کنیم با خواندن قران و ذکر صلوات.
خدایش بیامرزاد... کسی را که شهر را در نگاهمان پرستاره می کرد... کسی که به خاکستری های آپارتمانیمان، سبز عشق زد... کسی حتی اگر قهر بود، حرف می زد... کسی را که سین شینی حرف زدنش، شعرها را قلقلک وار به جانم می ریخت... کسی که سپید بود، سپید زندگی کرد و مثل هامونش مرد زیست... جایش خیلی خالی خواهد بود... خدایش بیامرزاد...
کاش زنده که هستند یادبودشان را بگیریم... کاسنی هستند هنوز زنده اند... رضا کیانیان، محمد صالح علا، حاتمی کیا...فردا که نباشند خواهیم سوخت... مثل امروز... کاش زودتر حواسمان باشد... کاش اتحاد سبزی تشکیل بدهیم برای هست هامان...
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
سلام الهام جان
دیروز داشتم سریال خانه سبز رو میدیدم ...
جمله خسرو عزیز """ قهری ، ولی حرف که میزنی ؟؟؟ """
افسوس .....................................................
.................................................................
....................................................................
سبز باشید و شکیبا در پناه پزدان پاک ...
درود...
سلام... بزرگ بود....
خیلی زیباست
دلت شاد و ارام بروز کردم بیا منتظرتم
اهل دردم از نزاد این اهالی نیستم
خانه زاد اتشم اما سفالی نیستم
تشنه وخشکواتشناکم ولی از چشم خویش اشک می بارم اسیر خشکسالی نیستم
زندگی را مثل ماهی نذر دریا کرده ام
شرمسار برکه های خشک و خالی نیستم
رام وارامم میان شورش تشویش ها بی نصیب از لذت اشتفته حالی نیستم
گم شدم درنقش زیبایی که چشمان توداشت
یاریم کن اشنای این حوالی نیستم
یادش گرامی
بدون شرح که مال عکس و کاریکاتور و اینا بود ،تازه بعدش هم که شرح داده شده !!! مثلا من فهمیدم که این پست در مورد مرحوم شکیبائیه . ولی اگر بین هامون و چشمانم ویرگول داشت بهتر بود چون الان هامونـ چشمانم خونده میشه و هامون اینجا ایهام پیدا میکنه که معنی دریاچه ی هامون هم ازش برداشت میشه و دریاچه ی خیس معنی نداره .
الان ساعت 8 ه و من کل دیشب رو بیدار بودم ، همین به ذهنم رسید ... دفعه ی بعد یه کامنت خوب میذارم D:
سلام الهام جان.
فکر کنم بانویی که در دلستانم برایم پیام گذاشته بود شما بودید.
اگر بله، نظرتان بسیار به دلم نشست. از حضورتان سپاسگزارم.
در ضمن سه پست آخرتان را خواندم. در وبلاگ هیچکس اینقدر دقیق و مو به مو و ریز به شرح جزئیات نپرداخته بودند. عکسها منحصر به فرد بودند و این جملهی آخری که:
هنوز هامون چشمانم خیس است...
ایهام بسیار موجز و جالب در آن است...
خدایش بیامرزاد!
سلام عزیز مهربانم
می دانم چه میگویی.درین مدت که تو را شناخته ام میدانم که چقدر عاطفی هستی و باور دارم که هنوز دریاچهءچشمانت پرآب است
خیلی زیبا گفته ای مثل شاعرا
هنوز، هامون چشمانم خیس است.
به خدا پروانه ها قبل از آنکه پیر شوند ، می میرند
خسرو پروانه بود
کاملا درکت میکنم
شدیدا عاشق خسرو شکیبایی بودی
هنوز واست سخته رفتنشو باور کنی
خب بالاخره هر اومدنی رفتنیم داری...
سلام.هامون چشمهای من هم هنوز خیسه.هربار به یادش می افتم ساعتی گریه می کنم.مثل اون زخم هاییه که هیچ وقت کهنه نمی شن... ممنونم بهم سرزدی.تحمل غصه ها دسته جمعی آسون تره.
هنوز و همیشه
دستهایمان خالی است .
سلام
مرسی از درک بالای شما...
بر خواهم گشت
این کامنت های پرت و پلا رو که فلانی جون آپم بیا رو حذف نمیکنید؟
ضمنا من یه پیشنهادی دارم! الان که به چند تا از وبلاگ ها سر زدم دیدم عده زیادی مثل من و شما نمی تونن بی خیال قضیه بشن هنوز.
بیاید با هم یه کاری بکنیم. یه کار باارزش.
الان طرح خاصی ندارم ولی بهش فکر میکنم. شما هم فکر کنید...
تا جایی که بشه اصلا تایید نمیکنم.اما گاهی تایید بعضی کامنتها بد هم نیست (البته نه اونایی که صرفا بروز رسانیو اطلاع میدن).
تایید بعضی کامنتهای بی ربط نشان دهنده ی سطح درک مراجعه کنندگان است و مقیاسیست برای خود ما.
با کار با ارزش موافقم
به نظرم می تونیم یک کار جدیدتر بکنیم. تقدیر نامه یک کم تکراریه.
باز فکر کنیم... یه کار جدید... یه کاری که برای همه جالب باشه و توجه شون رو جلب کنه...
سلام.خوبی؟
گلم ازت ممنونم که اومدی سیستم من هنگ کرده بود و ویروس داشت نمیس تونستم سر بزنم شرمنده
عزیزم واقعا ممنونم که منو یادت بود
راستی از آپت چیزی نغهمیدم میشه کمی توضیح بدی؟؟؟
چگونه شرح دهم ذره ذره ی خود را
درود
دم مرام ومعرفت و وفایتان گرم.
دوستی داشتم که می گفت بخاطر خسرو شکیبایی به سینما اومده. خیلی دوستش داشت. می ترسم بهش زنگ بزنم.حقیقتا می ترسم
بدرود رفیق
کاش به او زنگ بزنید
حتما چله نشینست
حالا دیگر از هر نگاه نادرست و طعنه تاریک نمی ترسم
حالا دیگر از هجوم نابهنگام لکنت و گریه نمی ترسم
حالا دیگر برای واژگان خفته در خمیازه کتاب
غصه بسیار نمی خورم
حالا به هر زنجیری که می نگرم بوی نسیم و ستاره می آید
حالا به هر قفلی که می نگرم کلام کلید و اشاره می بارد
***
شاعر که می شوی ، خیال تو یعنی حکومت دوست
باور کنید ! من ساده ، ساده به این ستاره رسیده ام
من از شکستن طلسم و تمرین ترانه
به سادگی های حیرت دوباره رسیده ام
من هم دعاتان می کنم تا دیگر از هر نگاه نادرست نترسید
از هر طعنه تاریک نترسید
از پسین و پرده خوانی غروب
یا از هجوم نابهنگام لکنت و گریه نترسید
دوستتان دارم
ای سادگان صبور ، سادگان صبور !
...
سلام عزیزم
مرسی از لطفت و اینکه به من سر زدی
رفتن تلخی داشت شکیبایی
خوبه که انقدر به یادشی
باز هم بیا پیشم
خوش باشی
سلام الهام جان خواهرخوبم ممنون که سر زدی مرسی که نظر دادی...
با اجازه لینکت کردم هروقت اپ کردی خبرم کن تا نوشته هایت رو از دست ندم
فعلا یا علی...
با تاسف می توانم بگویم اگر اجل بهش مهلت می داد می توانست بیشتر بدرخشد.او استثنا بود و جایگزین ندارد
او شصت و چهار سال زندگی کرد و اگر شصت و چهار سال دیگه هم عمر می کرد بازی های فراموش نشدنی را از او شاهد بودیم
خسروی عزیزم
دوباره یادمان افتاد که عزیزی از قافله ی عمر جا افتاد .
خسروی عزیزم ، دوست خوبم
به یاد تمام نقشهایت که نسل من با آن ها بزرگ شده اند ،
به یاد تمام شبهایی که با "با صدای پای آب" تو بخواب رفته ام ،
و به حرمت دل پاکت که توان آزار هیچ کس جز خویش را نداشت ،
لحظه ای درنگ می کنم و خاضعانه از درگاه حق برایت آمرزش طلب می کنم
و یقین دارم که جاودانگی صدایت تا ابد در ذهن نسلها باقی است .
روحت شاد . آمین
من دیشب بدون این که بدونم امروز صبح این اتفاق میفته داشتم به یکی از رفقام می گفتم که این آدم مثل یه پرنده ای می مونه تو دلش این کودک دورنش می گفتن خیلی زندس . علی رغم این که ابهت خیلی کاریسماتیکی داره توی نگاهش توی بازیش ولی کودک درونش خیلی زندس . دیشب بحث همینو می کردیم که چه قدر آدم صاف و ساده و صادقیه . هیچ وقت من از خسرو شکیبایی دروغ نشنیدم ، هیچ وقت مثلاً غرور ندیدم ، هیچ وقت بی اخلاقی ندیدم .
اتفاقاً یک ماه پیش هم زنگ زده بودم برای مثلث شیشه ای اواخر خرداد ماه بود . بعد به من می گفت که دوست دارم بیام ولی خیلی خستم ، خیلی روحیم خستس . بعد تو اون فرصت تلفنی نشد که ما خیلی با هم حرف بزنیم که چرا خستس و چرا روحیش درب و داغونه . ولی امروز صبح که شنیدم همش این فلش بک های ذهنم اذیتم می کنه تا الان که حالا منم تسلیت می گم ایشالا که اتفاقات این طوری کم تر بیفته
تعریف با یک جمله از ایشون با این حضورشون در سینما واقعا یک اجحاف غیر منصفانه است. خسرو شکیبایی بدون شک یکی از پدیده های بازیگری بود در این جند دهه ی سینمای بعد از انقلاب. یعنی حقیقتا یکی از استثنایی ترین بازیگران سینمای ایران بود که من فکر نمی کنم هیچ وقت دیگه جای ایشون پر بشه.
مجتبی نجفی: شما سابقه ی همکاری با ایشون را داشتین؟
زرین دست: اولین فیلم آقای شکیبایی را من فیلمبرداری کردم. فیلم خط قرمز به کارگردانی آقای کیمیایی.
واقعا یک بازیگر درجه یک ، یک دوست بسیار عالی ، یک استاد خوب ، یک آدم مهربان. حیف برای کسانی که افتخار فعالیت در کنار ایشان برایشان فراهم نشد. خیلی ها آرزوی بازی در کنار خسرو شکیبایی را داشتند.
تکرار نشدنی است. شاید حضور فیزیکی نداشته باشد ولی همیشه بین ماست
خسرو به نظر من یک بازیگر ژنی بود و فکر نمی کنم و فکر نمی کنم تا مدت ها طولانی جاش پر بشه توی هنر بازیگری این مملکت. پشت صحنه بسیار بسیار خوبی داشت ، روی صحنه خیلی خوبی داشت. یک پجه ای بود که روی صحنه و پشت صحنه به همه انرژی می داد و من اگر تاسف می خورم برای رفتن خسرو ، نه برای خودش که خب خسرو رفت ، راحت هم شد برای اینکه خسرو الان خوابیده ، چیز مهمی نیست ، ماییم که باید افسوس بخوریم از اینکه آدمی مثل خسرو شکیبایی را از دست دادیم. کاش به این زودی نمی رفت. خسرو خیلی جا داشت که پیش ما بود. حیف !
الهام جان ایدهای به ذهنت نرسید؟ با چند نفر دیگه هم مشورت کردیم قرار شد یه بازی وبلاگی راه بندازیم. به این ترتیب که هر کدوممون تاثیرگذارترین یا یکی از تاثیرگذارترین سکانسهای خسرو رو شرح بدیم و بگیم که چرا دوستش داریم. موجز و جذاب. اگه تصویر هم داشته باشه که چه بهتر. یا حتی فیلم...
اگه موافقی کار دعوت از بقیه رو شروع کنیم!
هرچه تورا یاد من آورد زیباست...
هر کاری که یاد و خاطره ی خسروشکیبایی را زنده و سبز نگه دارد بهترین است
بهتر است نامش را هم بازی نگوییم و بگوییم
گردهمایی سبز وبلاگی
یا هر نام زیبایی که او را بیادمان آورد...
و یک نظر دیگر هم دارم
چند وبلاگی که درین مدت خاطره ی استاد را تا اربعین عروج او زنده نگه داشتند در روز چهلم یک پست مشترک آپ کنند
چطوره؟
این پیشنهاد رو به وبلاگ های مورد نظرتان هم بدهید
مثلا آقای مهدی و عمو پرویز و ...
منتظر نظرتان هستم
میتوانیم یک پست زیبا برای یادواره ی او بنویسیم و بطور مشترک همه با هم در روز ۹ شهریور با آن پست آپ شویم و نام و آدرس تمام وبلاگ های مشترک را هم در همان پست لینک کنیم...
نبودن من دلیل دوری از شما نبوده
با این که پستهایت را مدت ها بود به دلیل مشکلات شخصی نخوانده بودم ولی مطمئن بودم در روحت چه می گذرد؟
جایش پیش ما خالی!!!
جایش همه جا خالی!!!
او دروغ می گفت
سهم او یک "یادش بخیر" ساده نبود
سهم او بخشی از قلب همه ماست که از ما جدانشدنی است
دوستش داریم و در کنار ماست تاهستیم
هومن جان
همیشه در بین نظرها منتظر دیدن اسم تو هستم
همیشه خوشحال میشم وقتی میبینم هستی.
پس هیچ وقت دوری در میان نیست
...
مشکلات زندگی بخشی از نفس کشیدن های ماست که به آن خو گرفته ایم
پس آنهم همیشه هست
...
اما
خسروشکیبایی
فقط آه
فرصت تلخ باز باریدن
در فراغت عزیز دریایی
و شکستن کنار دردی نو
از غم رفتنت شکیبائی
می زنم زیر هق هق بسیار
می چکم لابلای رفتن تو
یک ستاره به نام تو باید
یک ستاره به نام تو خسرو!
تو نباشی صدای جاری آب
در شب شعرما نمی آید
و سکوت نبودن تو
گریه از من دوباره می خواهد
تو صدای سکوت سهرابی
در طنین هجای نا بلدان
روشنایی برای تابیدن
در زمین سیاه بی خردان
فرصت نقره ای ندارد این
پرده های سپید تو در تو
به دویدن نمی کند جرات
ساقهای ضعیف این آهو
رفتن تو مرگ رویا بود
لحظه هایی که ایمنم از غم
و صدای تو اوج آرامش
لحظه های چکیدنم از غم
با پیشنهادت موافقم. منظور منم همین بود. منتها به جای پست مشترک، موضوع مشترک. و ته پست مون هم به همدیگه لینک میدیم. چطوره؟
پس لطفا از دوستان وبلاگ نویست که تو خط هستن و خوب هم می نویسن دعوت کن.
اسم قضیه رو هم میذاریم "مراسم چهلم در وبلاگستان فارسی"
خوبه؟
یه لوگو هم سعی میکینم براش جور کنیم...
این فکر آنقدر زیباست که هر کاری انجام بدهیم هم زیبا خواهد بود
ممنون بخاطر اندیشه ی اتحاد سبز
فقط باید زودتر اقدام کنیم
اومدم هم سری بزنم به دوست قدیمی ماندگارم سفالین که دیدم دریای دلت همچنان بارونیه و می دونم ممکنه حالا حالاها هم بارونی بمونه مثل من که هنوزم گاهی بارونی می شم واسه خیلیها که برام عزیز بودند..
و البته که شکیبایی یکی از همون عزیزانم است که یادش خیلی به خیر است و سبز..
با آشنای بوی شرجی به روزم به یاد یکی دیگر از همان عزیزان..
سلام
من هم پیشنهاد میدم....برای چهلم عمو خسرو یه کار خاص و شایسته باید انجام داد... قبلا هم تو وبلاگم اینو از بچه ها خواستم اما جوابی نگرفتم...به کمک شما دوست عزیز خیلی محتاجم...از تو و مهدی و شروین خواهش می کنم تو رو خدا منم در جریان قرار بدید...
مرسی...
سلام شیدای عزیز
خوشحالم که خسرو شکیبایی اگر اکنون بین ما حضور فیزیکی ندارد
اما باز هم روح سبزش روابط سبز می رویاند
من نظرم اینست که در چهلمین روز عروج استاد یک ویژه نامه ی مشترک داشته باشیم و در آنروز همه با هم با آن پست بروز شویم
و همگی آدرس وبلاگ های مشترک در این کار را لینک کنیم
اینکار نوعی اتحاد است و مطمئنم آن روح بزرگ سبز اینکار را دوست خواهد داشت
فقط باید سریعتر اینکار را انجام دهیم و روز موعود 9 شهریور بزودی میرسد....
سلام
چشم من همه جوره در خدمتم...حالا با کی ها هماهنگ بشیم و مطلبمشترک بین ما ها چی باشه خوبه؟!
الان به نظرتون من برای اعلام این قضیه چه بنویسم؟!
تبلیغ بکنم؟
خیلی داره دیر میشه من بارها به همه گفتم زود باشید...
یه جمله ی مشترک پیشنهاد بدید که همه مون بنویسیم و و تو صفحه ی اول وبلاگ بذاریم و همون جمله رو به لینک های خودمون و دیگرانی که میشناسیم کامنت بذاریم...خوبه؟
سلام.
ممنون که اومدی عزیزم.
خیلی دوست دارم توی کاری که گفتی شرکت کنم.
اگه ممکنه بیشتر برام توضیح بده.
ممنون.
سلام الهام جان
چه کار زیبایی میکنید که یاد خسرو شکیبایی عزیز رو اینجوری سبز میکنید
من وبلاگ نویس نیستم اما اگه بودم حتما درین کار قشنگ شرکت میکردم.
سلام الهام عزیز
از دعوتت ممنونم ... خوشحال می شوم در این کار در کنارتان باشم ...
متن را بخوانم شعری خواهم گفت .
هر کاری در زمینه ی یادمان استاد را باعث افتخار می دانم.خوشحال می شم اگه لیاقت داشته باشم که جزئی از طرح خوبت شوم.منتظر ارسال پستت هستم.
شاد باشی
سلام عزیزدل....اونچه که گفتی رو بفرست برام که مشتاقم
سلام الهام جان ...
ممنون از اینکه به منم خبر دادید ، اگر وبلاگ کوچولوی منم لیاقت استاد بزرگی مثل خسروی عزیز رو داشته باشه ، خوشحال میشم وبلاگ منم پذیرای این کار گروهی و ارزشمند باشه .
سبز باشید و پایدار در پناه یزدان پاک
وبلاگ تو به اندازه ی خواب خدا سبز است و بزرگ
بسیار آنجا را دوست دارم .چون همواره عطر خدا در آن جاریست...
می دونی الهام الان که دوباره اومدم و کامنتای وب خوبتو خوندم تازه فهمیدم که اون متنی رو که در مورد خسرو ی همیشه سبز داستانمون نوشته بودم ارسال نشده همین طور همه ی اون چیزایی که در مورد نیمه ی شعبان و حسی که پست قبلیت در من برانگیخت . نمی دونم شاید به خاطر عجله ی دیروز من بوده شایدم مشکل از اینرنت فوق پیشرفته ی ما که ین روزها فوق العاده پیشروترهم شده. به هر صورت دوست داشتم متفاوت از آنچه قبلانوشته بودم در مورد استاد تو وبلاگ سفالین هم چیزی بنویسم ولی به هر صورت نشد!و تو باید مرا به خاطر این کوتاهی ببخشی .
متن فوق العاده ات در مورد خسروی شکیبایی به قول محمد صالح علا جان را هم خواندم .خودت می دانی تاثیر این قبیل پستهارا .همان قطره اشکی که روی میز هم می چکد برای کسی که هنوز هم رفتنش را باور ندرم ومی نالم که چرا شکیبایی شکیبایی از یاد برد ؟!
از پنجشنبه تا شنبه همان طور که گفته بودی به یاد استاد مهربان به روز می شوم تا همانطور که خودش در کیمیا می گفت : سهم او از ما و از خاطره هامان بیش از یک یادش به خیر ساده باشد و چه سعادتی بیش از این که مردمی چنین مشکل پسند چنین نغمه ات را تکرا کنند حتی اگر رفته باشی و بدانی که از قدیم در موردشان گفته اند که پهلوان زنده شان عشق است.
می دونی الهام به استاد حسودیم می شود ...
راستی سلام الهام جان.
سلام
همیشه لطفت را ارج می نهم و ممنونم
سلام الهام عزیز
خیلی زیبا بود ، خیلی ...
عکس هم فوق العاده بود ، کاملا با نظر و سلیقه شما موافقم .
فقط در جریان کامل کارتون قرارم بدید . زمان و ....
سبز باشید .
سلام الهام جان
به سفالین۲ سر زدم اما نمی شه مطلب و کپی کرد!
لطفا درستش کن که بشه مطلب و کپی کنیم و آماده کنیم برای پستامون!
سلام مینای عزیزم
خوشحالم که دراین اتحاد سبز تو مثل همیشه هستی
منتظرم تمام دوستان اعلام نظر کنند تا روز چهارشنبه .متن را به همراه لینک آنها برایتان می فرستم.
متن زیبایی بود بی شک از چیزی که خودم هم در نظر داشتم بهتره وکلیشه ای و تکراری نیست
چیزی در شان استاده
خوشحالم منم این افتخارو دارم در این اتحاد سبز شرکت کنم
سپاس
سلام خسته نباشید متن زیبایی بود لطفا من رو به اسم وبلاگم (یادداشتهای یک فیلمساز) لینک کنید ممنون
متن که خیلی خوبه.
اما اگه از هرکی که دوست داره یه نوشته ی جدا(کوتاه)برای خسرو شکیبایی بزاریم خیلی بهتره.اینطوری هرکس هم که دلش می خواد با عمو صحبت کرده یا براش چیزی نوشته.
مثلا کنار لینک هر کس یه نوشته از خودش بنویسیم.
نمی دونم منظورم رو فهمیدی یا نه.
هر دل نوشته ای برای استاد زیباست
همه می توانیم در کنار طرح اتحاد سبز پستی جدید و یا پ.ن داشته باشیم.
درود
هستیم
بدرود
سلام
من وبلاگ ندارم ولی خوشحالم که شما الهام عزیز در این وبلاگ ما مشثرکان در این غم بزرگ را در کنار هم جمع کردی خداوند خیر کثیر نصیبت کند
من که نتونستم با این غم کنار بیام
و چقدر بیشتر دلم اتش گرفت که در مجله نسیم خواندم از زبان اقای جیرانی که به مرحوم زمان فوتش را گفته بودن و ایشان با ان مریضی فیلمهای که تزینی بود برای اقتصاد بازی میکرد که حتما خودش نیز نمی پسندیده .
ای وای از مضلومیت و تنهایش.
برایش دعا کنیم با خواندن قران و ذکر صلوات.
خدایش بیامرزاد...
کسی را که شهر را در نگاهمان پرستاره می کرد...
کسی که به خاکستری های آپارتمانیمان، سبز عشق زد...
کسی حتی اگر قهر بود، حرف می زد...
کسی را که سین شینی حرف زدنش، شعرها را قلقلک وار به جانم می ریخت... کسی که سپید بود، سپید زندگی کرد و مثل هامونش مرد زیست...
جایش خیلی خالی خواهد بود...
خدایش بیامرزاد...
کاش زنده که هستند یادبودشان را بگیریم... کاسنی هستند هنوز زنده اند... رضا کیانیان، محمد صالح علا، حاتمی کیا...فردا که نباشند خواهیم سوخت... مثل امروز... کاش زودتر حواسمان باشد... کاش اتحاد سبزی تشکیل بدهیم برای هست هامان...