روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

آدلیا

نه ماه در وجودم عزیزترین هدیه ی خدا را حس می کردم . 

انتظاری شیرین برای لمس کردن حقیقت یک عشق.مادرشدن.

چه غریب بود حس تعبیر شدن رویای بوییدن شیرین ترین عطر زندگی. 

۸ صبح دوشنبه

۲۶ مهرماه ۱۳۸۹ دلنوازترین آهنگ زندگی در عمق وجودم نواخته شد وقتی برای اولین بار صدای  گریه ی تو را شنیدم وبرای در آغوش کشیدنت لحظه ها را می دویدم... 

دردانه ی مامان تو آمدی و به زندگی مان رنگ دیگری بخشیدی.   

یک سالگی ات مبارک.