تقدیم به روح سبز خسرو شکیبایی در چهلمین روز عروجش.
***
سلام!
حال همهی ما خوب است .
ملالی نیست جز گم شدن گاه بگاه خیالی دور...چقدر دور شدی خیال محال.
چهل روز مگر چقدر است؟
یادت میآید رفته بودی خبر از آرامش آسمان بیاوری!؟
آن شب که تو رفتی،باز آسمان آبی بود. باز تمام شهر خلوت بود.خاموش به رساترین شیونِ آدمی،گریبانی برای دریدنِ این بغضِ بیقرار.
جمعه تو را از روزهای هفته ی ما ربود. از دل دل کردنهای هامون تا ترانهی دلنشین خواهران غریب،پری وکیمیا.
همسفر همیشهی عشق ...روحت سبز .
راستی حالا بگو نشانی خانهات کجاست؟یادت هست؟ گفتی نشانی میهن من همین گندمِ سبز.همان کوچه باغی که از خواب خدا سبزتر است.
آشنا آمدی و غریب رفتی!
اما ما که خوب میشناسیمت.
*نان و نمک مرگ را خورده ای که باز نمی آیی !
اگر نه، حرمت نگاه می داشتی و از شیشه ی قاب رد می شدی
به خاطر ما که جوانی مان در تصویر تو قاب شده بود
تو به اندازه ی ما عاشق بودی -به اندازه ی ما ساده لوح.ناشکیبا
می دانیم-باز نخواهی آمد-ما همه می دانیم.
اینکه چهل روزست!چهل سال بعد هم
ما داغدار یکی از خودمانیم*
دیگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ایوانِ تیرماه نخواهیم گرفت.
میدانیم به سروقت خدا رفتی.گفته بودی به دیدار کسی میروی در آن سر عشق.
حالا دیدارِ ما به نمیدانم آن کجای فراموشی.
دیدار ما به همان ساعتِ معلوم دلنشین.
تا تو باور کنی که دیگر ملالی نیست!
نه.یادمان نرفته!نامه باید کوتاه باشد.بی حرفی از ابهام.
از نو برایت مینوسیم:
حال همه ی ما خوبست
اما تو باور مکن...
باد میرفت به سروقت چنار...من به سروقت خدا می رفتم
***
متن:نامه ها-نشانی ها(علی صالحی)صدای پای آب(سهراب سپهری)*امید سرگیجه عکس:.بردال تدوین: سفالین.ویرایش:شازده خانوم.طرح اولیه:ایران.تی.وی
طرح اتحاد سبز کار مشترکی بود از:ناصریا- غریب نیلی-سرگیجه -شازده خانوم- سفالین- فریاد بیصدا- عموپرویز- دنیای نقره ای من-شهرمترسکی- یادداشت های یک فیلمساز- حرام جوهر- داریوش مهرجویی- فروتن- پدرناخوانده
تمام ناتمام من- استادکیمیایی- رهگذر- حفره- ترانه های میثاق- خیلی دورخیلی نزدیک- دلتنگیهای تدوینگر- شهرام حقیقت دوست ـ آونگ خاطره های ما - حکایتهای شهربانو - بی من نشو وشیداعارف عزیز ( که زحمت جمع آوری لینک ها را به عهده داشت) که همزمان در چهلمین روز عروج خسروشکیبایی (پنجشنبه ۷ شهریورالی شنبه۹ شهریور) در صفحه ی اول وبلاگ هایشان درج و همراه با عشقی سبز تقدیم روح استاد خسرو شکیبایی گردید.
اسمت را جای خالی
نقطه .نقطه فاصله را یادگاری
زین پس از حرف جدایی با تو گویم
به نشان تنهایم را جای سازگاری
تو بمان روی خط عاشق باش
جای من جای تو و فا صله هاست
یاد خسرو باش تا ابدیت
نقطه نقطه. تا نهایت از او خا طر هاست
دوست خوبم سلام
باز یکی از بهتر ینها رفت رفت رفت و باز ما ماندیم و حسرت
نگاه و صدا روحش شاد
سلام عزیزم
باز هم خسته نباشی و به خاطر این وبلاگ خوبت بهت تبریک میگم...
من خیلی اذیت کردم ببخشید...موفق باشی نازنین...جای ما رو تو خانه هنر مندان خالی کنید اخه من تو مراسمش حالم خیلی بد بود...نمی تونم بیام و راه هم دوره...این عکس سرد خونه ی وبلاگت هم خیلی دردناک بود...نتونستم نگاش کنم...هر بار میام تو وبت اون انگار جلوتر میاد جلو چشمم....
هنوز حال هیچ کدوممون خوب نشده هر چه به این روز نزدیک می شدیم من بد و بدتر می شدم...
پایدار باشی...
همینطوره که میگی...
خوابت برده مراد بیگ؟
چهل روز گذشت -روزی روزگاری گذشت...جاودانه خواهی ماند برای چشم های ما که خشک نمیشود از تو سهراب صدا..
حیف وهزاران حیف که استاد شکیبایی برای ماندن شکیبایی نکرد و سوار بر اتوبوس شب تا همیشه جاودانه شد.روحش شاد
دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کاملتر شود
صبوری می کنم تا طلوع تبسم، تا سهم سایه، تا سراغِ همسایه ...
صبوری می کنم تا مَدار، مُدارا، مرگ ...
تا مرگ، خسته از دق البابِ نوبتم
آهسته زیر لب ... چیزی، حرفی، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت !
هِه! مرا نمی شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکتند !
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده ی آشنا
تا تو دوباره بازآیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد
...چه نام خوبی برای این گردهمایی و چه اقدام خوب تری
همانند همسرایی های خانه ی سبز
سرتان و دل تان سرسبز
....
و خسروشکیبایی
این همیشه شاعر
این همیشه دردمند و اندوه ناک
این همیشه استاد
این همیشه آقا
...
هیچ بازیگری راچونان او شاعر ندیده ایم و با احساس
وچه خوب با صدایش به شعر حرمت می بخشید وچه شعرهایی که از گلوی او معنای دیگر و بهتری می یافتند...زیر وبم کلام را می فهمید...جراحی می کرد.
وحالا.....
وحالاها....
وای چه پوچ شده سینما.... دیگر نمی شود پرده ی نقره ای را....
دیگرنمی شود...خسروشکیبایی فیلم دیگری ...صوت دیگری نخواهد داشت واین یعنی حسرت...
.
وای!
من از دنیای بدون خسروشکیبایی،می ترسم.
....
.....
ویژه نامه ی ارتحال خسروشکیبایی
در وبلاگ ترانه علیدوستی
همچنان با نوشته هایی غریبانه و عکس هایی کم دیده و فیلم در میزبانی شماست
راستش رو بخواید ، بار اول که این مطلب رو تا نصفه هاش خوندم یه کم بغض کردم .
یه عکسی هم از خسرو شکیبایی دیدم که من رو یاد آدمهای خیلی مهربون مینداخت ولی بعدا هر چی گشتم تا لینکش رو به شما بدم پیدا نکردم . این رو هم همین الان رو جلد کتابم دیدم .(با کمی تغییر)
نمیرم ازین پس که من زنده ام
که تخم هنر را پراکنده ام
خسرو عزیز...
نامت سپیده دمی است که بر پیشانی زمان میگذرد
متبرک باد نام تو
و ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را هنوز
بی تو ...
سلام
نمی خوام به نبودنش فکر کنم
نمی خوام یادم بیاد
شما نمیدونین ه من چی گذشت
خسرو برای من اصلا هنرپیشه نبود اصلا بازی هاش رو دوست نداشتم باورت میشه؟ خسرو برای من سهراب بود! یه روح بزرگ و آبی و زلال .... رفت!
من باید چیکار کنم برای این برنامه شما؟ دوتا کار برای رفتنش نوشتم یکیش تو وبلاگمه یکیش نیست! نمیدونم ازم چی بر میاد .. بگید ... انجام بدم
سلام
مطمئن باش می دانم چه بر تو گذشت...
تبریک برای او
مردی با موهای لخت و قاب شیشهای به دور چشم
آره تبریک
او 40 روزست که نیست.
اما نبودش هم حلقه ی سبزی در بر داشت به رنگ روح زندگی....
سلام
منتظر بودم که درخشش این اتحاد سبز را ببینم.منتظر بودم تا روز موعود برسد تا بگویم که منهم چقدر دلتنگ بودم برای مردسبز از دست رفته مان.
به شما تبریک میگویم که چنین کار زیبا و بیاد ماندنی کردید.بسیار باشکوه است دیدن چنین حلقه ای سبز
امروز از آن روزهایی بود که به خود بالیدم.
به خود بالیدم که هموطن مردی هستم که در فراغش جوانانی که می گویند آنچنان به این قبیل امور نمی پردازند ناله سر می دهند و بزرگش می دارند.
امروز به خود بالیدم چرا که توانسته ام در روز تولدم جزئی از حرکتی باشم برای بزرگداشت مردی که غم دوری اش پسر و دختر و مرد و زن نمی شناسد چرا که او از این جنس ها نبود .او از جنس انسانیت بود .جنسی گرانبها که ایزد ارزانی اش کرده بود .
امروز به خود بالیدم چرا که ایرانی ام . ایرانی یعنی همین یادداشت ها و زمزمه ها.ایرانی یعنی فراموش نمی کند هامون را خانه سبز را و کیمیا را .
خسرو جان این روزها این مردمان چنان بزرگت می دارند که باز هم باید به حسودیم به تو اعتراف کنم.
و نمی دانم چگونه تشکر کنم از تو الهام جان که با نکته سنجی فوق العاده ات این اتحاد به حق سبز را پایه گذار بودی و چنین شکوهی را برای یادداشت استاد به راه انداختی.
ممنونم.
همواره شاد و قدردان باشی همانند امروز
سلام علی جان
تولدت مبارکــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ممنونم دوست خوب.همه ی ما امروز به خودمان میبالیم.امروز میدانیم میتوانیم در سایه ی رفتن ها حدیث زیبای اتحاد را هم داشته باشیم
نه فقط طعم تلخ از دست دادن را
الهام عزیزم
میدونستم که طرح اتحاد سبز را به خوبی پیاده خواهید کرد
میدونستم که چقدر افکار زیبایی داری و به تو و دوستان سبزت تبریک میگویم.خسته نباشید چقدر متنی که نوشتی زیباست و تاثیرگزار.منهم مثل علیرضا گریه ام گرفت.مخصوصا وقتی صدای خسروشکیبایی را شنیدم. که با اول متن تو یکی بود.
کرتان بسیار زیبا بود و همگی خسته نباشید
سلام الهام عزیز
ممنونم از ابراز لطفت.
بد ندیدم که قطعه ای کوتاه را هم با قلم پر نقص خودم به پستت اضافه کنم.امیدوارم خرابش نکرده باشم.
امیدوارم که تو هم سالهای سال در کنار خانواده ی محترمت با شادی و پیروزی زندگی کنی و من نیز به داشتن دوستی همانندت به خود ببالم.
شاد باشی
زیبا نوشتی
میدونی چی دردناکه
اینکه اگه اومد بالا و حرف نزد و فقط نگاه کرد
میدونست که داره می ره
و این درد داره
خیلی زیاد
آخه بهش گفته بودن که داره میره...
: ( (
سلام دوست خوبم
شیدای عزیز به من گفته بود این متن کار شماست واقعا مرحبا وتبریک بابت این قلم زیبا
اگر با تبادل لینک موافقی
خبرم کن
یا حق
من گردآورنده ی چندین احساس زیبا بودم ومهم اقدام شما عزیزانیست که این همت و بزرگ اندیشی را داشتید و در حلقه ی اتحاد سبز بدور مرد سبزمان جمع شدید.
سلام الهام جان
چه کار زیبایی
من مسافرت بودم.اما مطمئن بودم که تو برای خسروشکیبایی کار باارزشی انجام خواهی داد.
می گویند شبهای جمعه رفتگان از دنیای دون بسیار آگاهند
میدانم که او اکنون آگاهست که دوستدارانش برایش چکار میکنند.
و عکس انتخابی هم که ...
بینظیر انتخاب شده
خسرو عزیز
گریه در گریه، خنده به شوق،
نوش! نوش ... لاجرعهی لیالی!
در جمع ما و این بُغضِ بیقرار،
جای تو خالی!
از همه چیز زیباتر این ائتلاف سبزتان بود... سبز بمانید...
عکس به غایت زیبا و با معنا هم خوان بود... و چیزی غیر از این از امید (سرگیجه) انتظار نمی رفت...
متن زیبا بود، ویراستش عالی
ایده بسیار تحسین برانگیز...
و همه زحمات در نهایت رنگ زیبایی و مهربانی داشت.
سلام منم مثل همه بچه ها یحلقه سبز مطلب رو گذاشتم خدا روحش رو شاد کنه . ان شا الله
امروز هم گذشت یه روز دیگه از روزهای بی تو بودن
هنوز از این روزهای وحشتناک باقی مونده ...
تنهای تنها میون این همه آدم سخته.
دلم میگیره وقتی بهش فکر میکنم
وقتی نگاه می کنم وتا فرسنگها کسی را پشت و پناهم نمی بینم
خسته شدم از این همه لبخند زورکی از این همه بهونه الکی
ای کاش یه ذره فقط یه ذره شهامت داشتم اونوقت واسه پنهون کردن بغض تو گلوم
سرفه نمی کردم ونمی گفتم مثل اینکه سرما خوردم
اونوقت دیگه بهونه اشکام رفتن پشه تو چشمم نبود
خسته ام از جواب دادن های دروغکی از اینکه به دروغ بخند مو اعلام رضایت بکنم تا کسی نفهمه روزگارم عالیه برای سوختن برای نابودی
من به اینا کار ندارم دلم واسه تو تنگ شده
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد ...
گلویم سوتکی باشد بدست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یک ریزو پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفتگان را آشفته و آشفته تر سازد
بدینسان بشکند در من سکوت مرگبارم را ...
تنها می توانم یک چیز بگویم
مردی بودی از جنس بلور و شاخه های مهتاب
سبز و سرمست از احساست ناب
شاپرکی بودی که بالت را پشت ناتمامهای احساست پنهان کرده بودی.
صاعقه ای آتشین در نگاهت بود که هر دلی را محو صداقت و کرامت باطنت می کرد.
آری تو شادمان بودی و شادمان نیز رفتی زیرا دنیا برای تو کوچک بود و نفس گیر...
نامت سبز خسرو شیرین دلان..
الهام عزیزم از تو سپاسگذارم برای این همه زحمت و این همه مهر...
شاد باد روح سبز استاد.
الهام جون من اون پست سکانس رو منتشر می کنم. اون صفحه ویژه رو هم تا صبح آماده میکنم...
دستت هم درست. حس خوبی داره همدلی...
سلام....
ممنون از مطلبت برای عمو خسرو...
من هم سینمایی ام!
کمی تا قسمتی ابری...
درود...
http://87-04-28.blogsky.com
نوشته ی دیگری برای عموخسرو
سلام عزیز: اتحاد زیبائیست...من پیامتان را به پوریا شکیبایی عزیز رساندم و به یکی دو دوست دیگر. امیدوارم بیشتر از اینها به شما بپیوندند... بزرگ بود و از اهالی امروز بود...موفق باشی
http://www.aavang.ir/weblog/
خانم مینو صابری عزیز مدیر وبلاگ آونگ خاطره های ما که از خبرنگاران خوب سایت رادیو زمانه و روزنامه ای با همین نام هستند و در مراسم خسرو شکیبایی عزیز گزارش و عکسهای بسیار خاطره انگیزی تهیه کردند در اقدامی سبز و بی ریا (ایشان در مورد اقدامشان هیچگونه اطلاعی به من ندادند)علاوه بر درج مطلب اتحاد سبز در وبلاگ خودشان این طرح را به اطلاع سایتهای معتبر و داغ خبری از قبیل اطلاع رسانی گوگل و سایت بالاترین و چند سایت دیگر رسانده و این طرح در اخبار داغ این وبلاگها قرار گرفت.ضمن تبریک مجددبه کلیه ی دوستان طرح اتحاد سبز بخاطر شرکت در اقدامی یگانه و مشترک از ایشان تشکر می کنیم.
درود
خسته نباشید
با تاخیر رسیدم
بدرود
سلام الهام جان
خدا قوت عزیزم .... واقعاً خدا قوت ....
خیلی زحمت کشیدید برای این اتحاد زیبا و بسیار زیبا ...
سبز باشید عزیزم ، سبز سبز سبز سبز سبز
موفق و پیروز و پایدار در پناه حضرت دوست ...
سلام
ممنونم که سر زدید
از دعوتت هم ممنون
روزگار نوجوانی من همراه بود با خاطرات یک خانه ی سبز که قهرمانش یک انسان سبز بود ... روحش سبز
مفق باشی
سلام دوست من
من هم یادو خاطره استاد خسرو شکیبایی را گرامی می دارم و به روح والایش درود میفرستم
من یه تازه واردم و یه وب تازه راه انداختم ممنون میشم به من سر بزنین و منو از راهنمایی خودتون مستفیذ نمایید
روحش سبز سبز یادش جاویدان.
دست همتون درد نکنه که همچین اتحاد سبزی درست کردین و چله نشین خسرو عزیز بودین.
تدوین سفالین و ویرایش شازده خانوم البته که باید چنین تاثیر گذار باشد که بود.
هنر هرگز نمیمیرد و هنرمند همیشه زنده است.
شاد باشید و همیشه خندان.
نسل غول ها آرام آرام در حال انقراض است انگار.همه منتظرند تا ببینند قرعه به نام که می افتد این بار. آرام آرام غول ها دوست داشتنی نسل ما می روند و تنها جای پاهای بزرگشان است که این سو و آن سوی خاطرات گذشته مان باقی می مانددر دنیای کوتوله ها جایی برای غول ها نمانده که بتوانند حتی پایشان را دراز کنند تاکمی استراحت کنند. می روند و ما را نسلی که کودکی و نوجوانی مان با دیدن شمایلشان گذشته با خاطرات سالهای درخشان هنر ایران تنها می گذراند. راستی نسل غول ها را چه کسانی جایگزین خواهند شد؟می بخشید اما خیلی امیدی ندارم که نوجوانان امروز به سن و سال ما که برسند این حسرت امروز ما را تجربه کنند.
ممنونم به خاطر این اتحاد سبز.متاسفم که دیر پیداتون کردم.این درد و این زخم برای من تا ابد تازه خواهد ماند.
درود
خسته نباشی الهام خانم دست مریزاد
گذاشتم با تاخیر
عذر می خوام
به هر حال ممنونم
دیروز تولد من بود سرم خیلی شلوغ شده بود
بدرود
سلام
ببخشید که بی دعوت اومدم
یادش گرامی .
به روز باشید .
با سلام به شما
با ما همراه شوید
الهام جان فردا ظهر به بعد یعنی از حدود ساعت 2 به بعد فیلمای شب و اوتوبس شب تو موزه هنرهای معاصر تهران (پارک لاله - سینما تک) به نمایش درمیاد و صدرعاملی هم هست. میدونی که شب هنوز اکران نشده. به بچه ها هم خبر بده...
توضیح تکمیلی: فردا یعنی دوشنبه 11 شهریور
سلام
به خاطر ذوق و سلیقه ، به خاطر مدیریت و پیگیری و جدیتی که در اینکار به خرج دادی و به خاطر اینکه دوست کم نظیری هستید از شما ممنونم . خسته نباشید و بی نظمی و بازیگوشی مرا ببخشید .
سلام
من دیر رسیدم...
کمی بیمار و بسی خسته و مدید گرفتار بودم...
امروز آمدم از لطفت تشکر کنم، دوست داشتم در جمعتان یاری من هم برگ سبزی میشد....
اما شاید در دیر رسیدنها هم حکمتی باشد، اما دوستی تازه یافتم که به دنیا میارزد، الهام عزیزم.
عذر میخواهم که دیر پاسخ میدهم.
خوشحالم که دوست دل نشینی مثل شما دارم
سلام
خدا بیامرزدش
کاشکی زودتر این طرح رو میفهمیدم که همکاری میکردم
اما تو باور مکن....
هنوز که یادش می افتم.. بغض می کنم.. اما چه سود او دیگر نیست................
سبز باشی
سلام .
ممنونم که ما رو هم در جمع دوستانتون پذیرفتید.به امید دیدار