روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

نسل سوخته (پایان)

 

ادامه:

زندگی برایم عادت شده است.

عادت به آمدن.عادت به رفتن. 

اینرا در چشمان عابرین هر روزم میتوان دید. 

انگار همگان دچار روزمرگی شده اند.

تماشای طلوع خورشید در خاور و غروبش در باختر چشمانم را به آسمان دوخته است. 

حالا سایه ام میعادگاه کرکسان شده است. 

دور هم جمع میشوند تا با گرد سپید - سیاهی را در رگهامان تزریق کنند.

آوای قهقهه هاشان ویرانگرست.

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

چشمانم دیگر حوصله ی دیدن ندارند. 

برگهایم با وزش هر نسیمی ریخته و شاخه هایم شکننده شده اند.

باز هم ارابه ی غران.

انگار نوبتم شده است. 

چه زود دیر شد!

آماده ی رفتن میشوم.

باز هم ندید مرا...

فردای دیگر در راهست.  

تازیانه ی طوفان را بر تنه ی زود خشکیده ام حس میکنم.

خود را به وزش سهمگینش میسپارم. 

بتندی میوزد.  

شاخه هایم میشکنند .

توان ایستادنم نیست...

خم میشوم.

                                                           

 زندگی و روزمرگیهایش ادامه دارد...

 

نظرات 53 + ارسال نظر
حریر دریا چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ

سلام دوستان...
ممنونم که آمدید...
همانطور که قبلا گفتم نسل سوخته نقدیست خاموش!
اما دلم میخواهد فریادش بلند باشد...
نسل سوخته را شنیده بودیم اما این نسل دیگر واقعا می سوزد.
خیلی دوست دارم نسل سوخته مورد نقد شما عزیزانم قرار گیرد.
با تشکر قبلی و قلبی {گل}

الهام چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:01 ب.ظ http://piadehdarbaran.blogfa.com



سلام گلم
خوبی نازنین

ممنون از لطفت لینکت کردم
راستی ببخش این چند روزه نمی دونم مشکل از چی بود که هیچ کدوم از
وبلاگا برام باز نمی شد الانم با شماره هوشمند اومدم که شرمنده دوستای گلم نشم
منم با هزار دردسر آپ کردم دوست داشتی بیا اون طرفا
در مورد نوشتت بعدا نظر می دم
همیشه شاد همیشه عاشق باش:الهام

مریم چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:19 ب.ظ http://maryam-amir.blogsky.com

سلام
راست می گی زندگی یعنی همین تلخی و گاهی هم شاد شدن و شاد بودن بسیار غمگین شدن
به قول چارلی چاپلین خوشبختی فاصله بین دو بدبختیه

سامان چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:01 ب.ظ http://eshgegomgashte.blogfa.com

سلام خواهر گلم مرسی از لطفت که بهم سر زدی
دمت گرم تو واقعا یه دختر با احساسات لطیفی هستی از مطلباتم که دیگه نگو و نپرس فقط یه مثال میزنم که اگه یه فرد نا بینا به مطلبهای تو گوش کنه مطمئن باش بیناییشو بدست می یاره مرسی از اینکه خبرم کردی داش کوچیکت سامان

سامان چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://eshgegomgashte.blogfa.com

عزیزم اگه تونستی در حقم خواهری کن و کد این ساعت و پنجره نظراتتو برام بفرست

سامان چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:27 ب.ظ http://eshgegomgashte.blogfa.com

راستی الهام جون من قراره همین جمعه کنکور بدم اگه می شه یکم برام دعا کن تا قبول شم
می دونم که خدا هم به حرفهای تو گوش میده آخه تو روح خیلی لطیفی داری عزیزم

sepideh چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:30 ب.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

آره باهات موافقم. دیگه کسی از روی عشق به زندگی نگاه نمیکنه. همه به جای اینکه با زندگی عشق کنن، دارن به زور زندگی رو تحمل می کنن و این خیلی بده ...........
امیدوارم فرداهامون پر از عشق باشه و با زندگی عشق کنیم.

منتقد چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:43 ب.ظ

حقیقت بسیار تلخی را زیبا به تصویر کشیده ای .
متاسفانه اعتیاد نسل سومیها را رو سفید کرد.اگر ما نسل سوخته بودیم این نسل دیگر به آتش کشیده شده است.
از نگاه عمیقتان ممنونم.

شهسوار چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:49 ب.ظ

و این واقعیت تلخ نسل پر توقع امروز است .
نوباوگانی که ریشه وجودشات را در گند آب کرکسان خودشیفته رشد میدهند .
اما غافل از اینکه زندگی بی رحم زمانی آیینه تمام نمای وجودشان در مقابلشان قرارمیدهد که دیگر چاره ای جز شکستن ندارند .
وبیچاره نزدیکانشان که چه در بالیدن منحوسشان آزار میبینند و چه در شکستن دهشتناکشان سر خم میکنند .


و در آخر

همیشه عزیز باشی.

شهسوار عزیز خوشحالم که گاهی به این خانه ی سفالین سری میزنید...نظرهایتان را بسیار دوست میدارم...
اما نوباوگان ما میخواهند قدعلم کنند آیا خورشیدی هست؟ میخواهند رشد کنند آیا جویباری هست؟
در شرایطی که اطرافشان را تنها همین کرکسها و لاشخورانی فرا گرفته اند که زمانی جایگاهشان دشتهای بی آب و علف بود و امروز به لطف پرورش دهندگانشان در پارکها ماوا گرفته اند .
چه کند نهالی که میخواهد پا بگیرد در حالی که کود خاکش که به عنوان تقویت کننده به ریشه اش تزریق میگردد گرد سفیدیست که حتی پس از مردنش نیز اجازه شسته شدن تنه خشکیده اش را نخواهند داشت؟؟؟؟؟؟

عکاس چهارشنبه 3 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:24 ب.ظ http://www.akkas.com

چیزی که منو بیشتر تحت تاثیر قرار میده انتخاب عکسهاتونه
چقدر بجا و مرتبط با مطالبتان عکس انتخاب میکنید.نسل سوخته اگر به حال خودش رها شود همه را خواهد سوزاند.

خوشحالم که به عکسها هم توجهی شد...البته شاید حرفه یا علاقه مندی شما عکاسیست...اما به هر حال ممنون از نظرتان

شازده خانوم پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

سلام
ممنون که به من سر زدید
و ممنون از نقد قشنگتون در باره حوا......
من قبلا نام روزمرگی رو شنیده بودم.
شما بندر عباسی هستید؟

سلام...
خیر اهل ایران هستم و روزمرگی شناسه ی سفالینم است و رنگش مشخصه ی ظاهریش...

دانا پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.dana-gagol.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
؟!
؟!
خوبی؟
من آپ کردم به من سر بزن
خیلی خوشحال میشم به من سر بزنی؟![نیشخند]

شهسوار پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:03 ب.ظ

پاسخ دلسوازانه شما را خواندم وتا حدی برآن صحه میگذارم شرایط نا مناسب شاید برای نمو و تعالی نو نهال زندگیمان کمی دشوار باشد اما.....
نقش قوه تعقل وتفکر در این میان چیست .
اگر واقع بینانه وبی تعصب به این مسئله نگاه کنیم این افراد راحت طلبانی بیش نیستند که برای لذتی آنی و دمی خوش بودن آینده پارک را به خطر انداخته اند.

درود بر شما

هومن پنج‌شنبه 4 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:45 ب.ظ

جالب نوشته بودید.
با اینکه به نظر من قسمت اول تا سومش متفاوت بود.
قدرت خوبی توی پرداختن به این نوع نوشته ها دارید.
آفرین.
به نظر من در کنار وقایع تلخی که کنار ما داره اتفاق میفته.
از خورشید و دمیدنش و گاهی اوقات تعویض خاک باغ یا باغچه هم بگید.
در تکمیل حرف دوست خوبم منتقد دیروز جویای حال یکی از همکلاسی های قدیمیم شدم.
او ورزشکار بود و مربی کونگ فو.
متاسفانه بیمار به اعتیاد شده!.
خیلی ناراحتش شدم و خدا رو شکر گفتم که آدم سالم و سلامت هم کم نیستند.به هر حال ما در حد توان خودمان را اصلاح کنیم هم خوب است.

از فجر هم بگو در کنار شکست و تباهی و رنج ودرد و زشتی.
این ۲ اگر کنار هم نباشه ...
موفق باشید.
کربون کدت

ممنون هومن جان ...حتما از نظراتت استفاده میکنم. فقط یه سوال برام پیش اومد.میخوام بدونم چرا از نظر شما مسیر داستان در یک راستا نبود؟
دانه ای به دنیا آمد بی آنکه خود خواسته باشد و در اثر جبر زمانه - نسل گذشته از بین رفت و تنها خاطره اش ماند(خار پیر)و کویر تبدیل به شهر شدو...ادامه ی داستان... دلم میخواهد برداشت شما را بدانم ...

امین کاشانی (صلیب تر از شعر) جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:04 ق.ظ http://cedilla.blogsky.com

آفرین الهام

زیبا بود
هم نوشته و هم وبلاگ

لینک هم دادم

هومن جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ق.ظ

من نگفتم در یک راستا نبود.
اما موضوع به نظر من اگر پرش نمیکرد تو قسمتهای مختلف راحتتر میشد باهاش ارتباط گرفت.
البته این سلیقه ایه.
به هر حال سه قسمت در یک راستا بود.
موفق باشید

مینا جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:31 ق.ظ http://adaughterofpersia.blogspot.com

از فضای اینجا خوشم اومد؛این طرحهای پستات کار خودته؟کلن در فضاسازی موفق عمل کردی ؛این رو در متن هاتم می بینم.

الهام جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:29 ق.ظ http://piadehdarbaran.blogfa.com


سلام گلم
خوبی نازنین؟
واقعا نمی دونم در مورد نوشتت چی بگم
با اینکه مطمئنم روزمرگیها جزوی از زندگیمونه
اما دوست ندارم باورشون کنم
می دونی اگه مدام به نسل سوخته فکر کنی و در این مورد بنویسی
باورهای قشنگت رو از دست می دی
می دونی گلم من میگم درسته ما دیده نمی شیم
گاهی استعدادهامون فدای پول و پارتی میشه چون پارتی نداریم
تواناییهامون دیده نمی شه اما دلیل نمی شه اجازه بدیم
با گرد سفید سیاهی رو در رگهامون تزریق کنن
ما با اراده به دنیا اومدیم پس باید مبارزه کنیم
با همه سیاهیا ونباید خودمون رو درگیر روزمرگیها کنیم
ببخش پر چونگی کردم
راستی تو لینکم نمی کنی؟
من به مناسبت روز پدر اپم دوست داشتی بیا پیشم
لبت پر خنده دلت شاد باد:الهام

سلام الهام جان
ممنون از نظرت بله گاهی هم باید از پذیرفتن حقیقت فرار کرد .
درباره ی مبارزه کردن و داشتن اراده کاملا باهات موافقم...ضمنا ممنونم از اینکه دختری هستی با انرژی مثبت.{گل}

امین کاشانی جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:36 ب.ظ http://cedilla.blogsky.com

سلام

عذر می خوام/ اسم وبلاگم صلیب تر از *شعر*ه/ شما نوشتی صلیب تر از عشق!

موفق باشی

با عرض معذرت...
تصحیح شد...

گل مینا جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:34 ب.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

و افسوس که اینچنین خزان دل آرزومند نسلهای امروز و فردایمان را می سوزاند و شاخه های جوانشان زیر تازیانه های سخت غربت و شب زدگی می شکنندو
افیون سیاه نا امیدی و رخوت
ریشه های عمق نیافته در خاکشان را می خشکاندو..
به راستی گناه این گلهای پرپر شده چیست؟
روز مرگی؟

وبلاگ اختصاصی ناصریا جمعه 5 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:36 ب.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

سلام
با تبریک میلاد با سعادت مولای متقیان علی(ع) و تبریک روز پدر

ناصریا تقدیم می کند:

آب بابا چه سخته وقتی بابا نداری.. .

www.nasserabdollahi.blogsky.com

[ بدون نام ] یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:11 ق.ظ

سلام دوست عزیز

شاید ندانی که عقایدت بشدت نهیلیستیست
هرچه بود من خوشم آمد خصوصا از اینجا
توان ایستادنم نیست...

خم میشوم.

اوج کارت اینجا بود
بدرود

سلام
با احترام به نظر شما...
فکر میکنم آنچه بیان شد رئالیسم بود...
باز هم سر بزنید.

سنگار یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:14 ق.ظ http://nematollah.blogsky.com

سلامن علیکم
از مطالبت استفاده کردم. بدجوری قالب وبلاگت چشم مرا گرفت . شما هم به وب لاگ من بیا شایداینجوری باشه .
خیلی خوب وبلاگت. چشمگیره

روهولا یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:46 ق.ظ http://qessehkhani.blogfa.com

سلام
زیاد نگران قجری بودنتان نباشید.
چون من هم خنگم و دوزاریم خیلی کجه .
یا اینکه نمیتونم با کلی گویی کنار بیام .
دوتا لطف بکن:
۱ـ‌ منظورت از بی پرده نویسی رو بنویس ؟
۲ـ پست جدید رو هم بخون ونظر بده!

ممنون!

سلام
خوب شاید خودم کلی گو هستم که در این صورت شما باهاش کنار نمیآیید!
از آمدنتان ممنونم و منتظر نظر شما درباره نسل سوخته هستم.

روهولا یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:24 ب.ظ

کاش قبل از اینکه به نوشته ات بپردازم این سئوال را هم جواب بدی ؟
برای چه می نویسی؟

نوشته ات را نمیشه در هیچ ژانر ادبی قرار داد . یعنی ویژه گی های یک نوع ادبی رو دارا نیست .
بیشتر شبیه خاطره نویسی ست . گرچه ان هم نیست .
مشکلات نحوی و دستوری به طور عمده ای به چشم میخورد .
یکی ازاصول نوشتن / غلط ننوشتن است .
من یاد گرفته ام به چه ای که می نویسم زیاد تکیه نکنم .
بلکه به چگونه نوشتن ان «چه» می پردازم.
به شما هم همین پیشنهاد را دارم .
نوشتن مهم تر از همه چیز به تجربه نیاز دارد و ان هم میسر نمیشود جز زیاد خواندن و زیاد نوشتن .
با سپاس

با تشکر از نظرت و اما پاسخ:
تا جایی که میدانم ادعایی مبنی بر اطلاعاتم از متون ادبی و ژانرهای نوشتاری نداشتم.
ولی توقعم از درک مخاطبم اینست که بیان حقیقت را با خاطره یکی نداند!
از نوشتن تنها تخلیه ی اندیشه ام از آنچه میبینم را توقع دارم.نه میخواهم نویسنده باشم نه داننده ی ژانر!
اما از پیشنهادتان ممنونم.باز هم سر بزنید .و نظر بدهید.
خوشحال میشوم.

بانوی اردیبهشت یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 02:53 ب.ظ http://www.gol-gav-zaban.blogfa.com/

درود
سپاس از عنایت شما به مطلبی که نوشته بودم.
پست شما را مطالعه کردم.
از نظر ادبی نظر نمی دهم اما از لحاظ حسی تلخ و مایوس بود.
مثل اکثر حقایق زندگی . اما من عقیده دارم انسانها در سرنوشت خود تا حد زیادی دخیل هستند. روزمرگی حقیقتی تلخ است که متاسفانه بسیاری از جوانان را شامل شده . و این مشمولیت آن را تلخ تر میکند. فقط کافیست خدا را کمی بیشتر از قبل به یاد آوریم . آنوقت می بینیم که این کم چه بسیار معجزه می کند.
یا حق

خواننده یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:01 ب.ظ http://hichestan.com

متن بسیار زیباست .لزومی ندارد که یک نوشته حتما بار ادبی داشته باشد.مگر همه ما ادیب هستیم؟مهم حسیست که از خواندن آن میگیریم.شما حقیقت رستن نسل کنونی را زیبا بیان کرده اید.امیدوارم تمام دوستانی که نظر میدهند هر سه قسمت را با دقت بخوانندو بعد نظر بدهند.متاسفانه نویسندگی در وبلاگها معنای دیگری پیدا کرده اگر کسی از الفاظ رکیک بدون سانسور استفاده کند و چهارتا فحش هم چاشنی آن کرده نثار خواننده مطلب کند بسیار قلم شیوایی دارد.
کمی به حال خودمان فکر کنیم

علی یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:03 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com

سلام دوست عزیز
خیلی زیبا و قشنگ بود
همیشه موفق باشی

انار یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:15 ب.ظ http://anaar1010.blogfa.com

سلام
زنجیره ی نسل سوخته ات را دوست داشتم
فقط کاش این پاراگراف گرد سفید را از این یادداشت آخر حذف می کردی که نوشته ات یکدست تر باشد
فکر می کنم برای القای روزمرگی بهتر بود
می شد در یک یادداشت جداگانه به آن پرداخت
البته ببخشید می دونم در حدی نیستم که اظهار نظر کنم
ولی خب در کل خوب بود
همینطور هم نوشته های قبلیت...
به هر حال نه فقط به جبران لطفی که کردی، بلکه به خاطر قلم خوب و ارزشمندت من هم لینکتو گذاشتم
موفق باشی
بازم میام

سلام دوست خوبم...
باهات موافقم درمورد جمله ی گرد سفید...
البته این نوشته بیشتر به نادیده گرفته شدن نسل جدید می پرداخت تا روزمرگیهای هر روزمان...
و متاسفانه این مسئله -آخرین ضربه ی تبر نابود کننده ی این نسل میباشد.
دلم می خواست بگویم که از سایه ی درختی که بلندترین بود برای چه استفاده میشود در حالی که میشد یا میشود از تنه ی غیورش برای رسیدن به خورشید و داشتن اکسیژن زندگی بهره برد.هرچند که شاید
هنوز <<خیلی >>دیر نباشد.
باز هم ممنون از اظهار لطفت
باز هم بیا...

سامان یکشنبه 7 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ب.ظ http://eshgegomgashte.blogfa.com

سلام الهام جون . خوبی عزیزم
مرسی از لطفت که بهم دعا کردی
فقط یه خواهش اونم اینکه منم جز پیوندات بذاری در ضمن تو این کدهارو از کجا گیر می یاری و در آخر اینکه من آپم اگه وقت داشتی یه سری بزن خوشحال میشم

موج چهارم دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.ircyber.ir

سلام دوست عزیز
من تا چند وقت قبل عادت به کامنت گذاشتن نداستم ولی خوب آدمی میتواند به هرچیزی عادت کند. چه خوب و چه بد.
شما وبلاگ زیبایی دارید و در واقع بسیار ادبی است و پر بار.
اما مورد قابل تو جه برای من این جمله از بلاگ شماست
آنزمان که از خاک برآمدیم
و شدیم جاری در آب که نام آدمیت را به دوش کشیم
آنگونه نبودیم که زلال آب ما را صیقل دهد.
پس گل شدیم و تنها از رفتنمان سفالینه ها بر جای میمانند.
حداقل آن راخوشتراش بسازیم...
که واقعا جالب و تامل برانگیز است.
اما در باره ی اون کامنت که از من دیده بودید .من علاقه ی بسیار زیادی به ادبیات دارم هر چند که رشته ی تخصصی من نیست و لی برایش وقت می گذارم و حتی در دوره ی دبیرستان تا مرحله ی کشوری المپاد ادبی پیش رفتم که متاسفانه موفق نشدم.
وعلاقه ام به داستان نویی در وبلاگ نویسی چیزی که به آن علاقه مندم را تازه بروز داده ام ومشغول روایت خاطرات خود در دوره ی کارشناسی در دانشگاه از زبان یک خاطره نگار مبتدی هستم.اگر خواستید می توانید به این وبلاگ سری بزنید
www.mashrut.blogfa.irبا عنوان
"سلام استاد من مشروط شدم"
اگر به این بلاگ سری بزنید متوجه خواهید شد که من زندگی ام چگونه بوده است هرچند تازه شروع به نوشتنش کرده ام.
سلامت و پیروز باشید
برادر شما موج چهارم(م.ی)

طلوع دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 01:34 ق.ظ http://newwriter.blogfa.com

سلام
خواندم.کمی مایوسانه بود.اما خوب نوشته بودید.
موفق باشید!

قلم.... دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:48 ق.ظ http://sarneveshtman.blogfa.com

سلام...ممنونم سر زدین....

اما برای هر عادت روز مره یک ثانیه هایی هست که تکرار نمیشه خوب که نگاه کنی...هر روز خورشید جور دیگه ای طلوع میکنه...و آسمان جور دیگه ای میخنده....
با نوشته ای به روزم....

دختر ایرانی دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:50 ق.ظ http://zananirani.blogfa.com

نوشته تونو خوندم خیلی خوب بود

قرار بلاگ اسکایی ها دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:45 ق.ظ http://1st-gharar.blogsky.com

سلام!
۵ شنبه ۲۵/۵/۱۳۸۶
ساعت ۳۰/۴ بعد از ظهر
------------------------------------------------------- یادت نره !
موفق باشی

خانه ای از شن و مه دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 04:57 ب.ظ http://www.sandfog.blogfa.com

اوج وحشت و تنهایی را در جمله «سایه ام میعاد گاه کرکسان شده است» یافتم
بعد کمی لرزم گرفت
پایان عنوانت کجا، ادامه دارد پایانت کجا!
----------
اینجا را بیشتر خواهم خواند

سلام...
یا مه غلیظی جلوی چشمای منو گرفته یا خانه ی شما رو طوفان شن پنهان کرده.که هرچه گشتم جذاب تر بود بدون توقع گفتنش...
به هر حال سفالینه ی من همیشه خوشحال از حضور شما
به جمع پیوندگاه من خوش آمدید!

محمد امامی دوشنبه 8 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:47 ب.ظ http://4we.blogfa.com

سلام
چه قدر تلخه این عادت شدن زندگی

خدائی سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:46 ب.ظ http://khodaei.blogsky.com

سلام دوست عزیز

پیغام شما :
الهام


سلام...
منتظر بودم باز هم به خانه سفالینم سر بزنی اما...
میدونم خیلی کار دارید...اما خوشحال میشم اگه سر بزنید...
نمی دونم قالبی مناسب وبلاگ من دارید یا نه...راهنماییتان خوشحالم میکنه


در پاسخ باید عرض کنم که اگر طرح یا عکس خاصی دارید ارائه کنید تا برایتان قالب را آماده کنم ... در ضمن قالبهای جدیدی نیز ساختم ...شاید خوشت بیاد...و وبلاگ جالبی هم داری
موفق باشید


قالبهای رایگان بلاگ اسکای
http://khodaeitemplate.blogsky.com

فرهاد سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:40 ب.ظ http://farhadtrack.blogfa.com

سلام خسته نباشی به همه دوستان اگه دوست داشتین به وبلاگ آموزشی من سر بزنین بهترین ترفندها ی کامپیوتر و نرمافزارهای مبایل راستی شما بلدی که مکالمه مجانی با مبایل انجام بدی من 3 راه مختلف رو نوشتم دوست داشتین سر بزنین


wWw .farhadtrack.blogfa.cOm

پگاه.ق سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:24 ب.ظ http://koodaki.blogsky.com

تکرار و عادت زنده بودن.. نه زندگی کردن ! مرگ روزها یا همون روزمرگی ها...دردیه که رها شدن ازش خیلی سخته..

خانه ای از شن و مه سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 08:36 ب.ظ http://www.sandfog.blogfa.com

نمی دانم چرا
اما به گمان اینکه نوشته اید
به اینجا کشیده شدم تا پست جدیدتان را بخوانم
بعضی جاها ارزش ِانتظار ِخواندن دارند

از لطفتان بابت پیوند متشکرم

شما که این افتخار رو به خوانندگان خانه ای از شن و مه ندادید تا حداقل نظرشان را درمورد نوشته هاتان بنویسند...نمیدونم شاید اینطور بهترباشه...
درباره ی پیوند بسیار خوشحالم که با این خانه آشنا شدم ...

آریا سه‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:32 ب.ظ http://aria5875.blogfa.com

سلام دوست من
با داستان ( اسکیموها چگونه ماهی را خلاص می کنند؟) از خودم به روزم.
منتظر نظرتان خواهم ماند.
ممنون

جوکر چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 03:12 ق.ظ http://jokersher.blogfa.com

درود بر شما
جوکر با یک غزل تازه به روز شد
.
.
.

این کوه استخوان تو، منهای جمجمه

یعنی که من شکسته دلم ، جای جمجمه
.
.
.
.
و منتظر حضور مهربان شماست

پرند نیلگون چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 05:40 ق.ظ

به خاطر اتفاقهای خنده داری که برای وبلاگ پرشنی م افتاده بی حوصله تر شدم .
سومی به نطر من دیگه جای حرف نداره . یه چیزایی رو می شه دید . گاهی بعضی چیزا رو هم آدمهای حساس تر می بینن . اما بعضی چیزا رو هم نمی شه دید و حس کرد مگر این که ازشون فاصله بگیریم . مثلا همین اشارات شما در بعضی موارد ( مصداق های بیرونی شو می گم ها ) راحت دیده و پذیرفته می شه . اما گاهی آن چنان به ادم هجوم میارن که نمی شه به راحتی دید یا پذیرفتشون .
کلاْ از درخت خیلی خوشم اومد !
شاد و پیروز باشی

آب و کاشی چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:17 ق.ظ http://abokashi.blogfa.com/

به جمع ماهی های حوض فیروزه خوش اومدی....

سارا گرجی چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 11:26 ق.ظ http://sarapoetry.blogfa.com

سلام عزیزم
مرسی از کامنتت گلم

دوستداران اسحاق احمدی چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ب.ظ

سلام
از حضور گرمتون ممنون
شاد و موفق باشین

کافه داستان چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 06:31 ب.ظ http://cafedastan.com

حالا که خم شدی بشکن!
در سومین شماره نشریه اینترنتی کافه داستان بخوانید:

چهارصد کلمه حرف حساب/سرمقاله/سامان رستمی
عقرب روی پله های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون می چکه قربان!/معرفی کتاب/ مریم منصوری
استحاله قیس به قیصر/نقد/عنایت سمیعی
بازی ‌باوری" در ترجمه رورتی/مهدی خلجی
گیوکوندا بلّی/معرفی/ بهناز بیرون راه
کینگسلی آمیس/نویسندگان جهان/مترجم:سوین شیوا
افسانه خدایان/اسطوره/ بهنوش بیرون راه
اصلاح می شود:عزیزترینی وجودندارد/گیوکوندابلی/برگردان:بهنازبیرون راه
بی ال دی/شعر/فرزانه مرادی
دام گستر/داستان ترجمه/جان کالی یر/مترجم:افسانه محمدی
آه/داستان کوتاه/ابراهیم رهبر
سرگشتگی برهمن چاندرا/داستان کوتاه/احسان طبری
صدا/داستان کوتاه/طلوع
غروب‌ِ بارانی‌/داستان کوتاه/سمن مرادی
جنوبی ها همشون یک مشت احمقند !/داستان کوتاه/بهزاد بارانی
دو خط موازی با یک خط، با هم موازی اند؟؟!"/داستان کوتاه/حمید اصلانی

درختان ایستاده میمیرند.
دزسته که درخت قصه ی من خم شد و مرد...اما نشکست.

سفالینه چهارشنبه 10 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 09:03 ب.ظ

خوب...
با تشکر از همه ی شما دوستان خوب که آمدید - خواندید-ماندید و می مانید.دوست دارم پنجاهمین یا شاید آخرین نظر درباره ی نسل سوخته رو خودم بنویسم...
با غربالگری در اندیشه ها میتوان دریافت که چند درصد از ما در روزمرگیهامان غرق شدیم و چند درصد به آن فکر میکنیم.
همین و دیگر هیچ...

مرد یخی جمعه 12 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 07:42 ب.ظ http://nightlight.blogsky.com

هر کجا هستم باشم - آسمان مال من است - پنجره فکر هوا عشق زمین مال من است - چه اهمیت دارد - گاه اگر می رویند - قارچهای غربت؟
----------
سفالین عزیز
سلام.ممنون که در تمام لحظاتی که من در میان برزخ خواستن و نتوانستن غوطه می خوردم به یادم بودی.
فوق العاده بود!
باز هم ممنون.
امضا: مرد یخی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد