روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

والا آقا دروغ چرا؟تا قبر آااا

 پرونده ی انتخابات دهم را شورای نگهبان مختومه اعلام کرد... 

  بقول مش قاسم:  

×اگر غیر از این بود ما تعجب می کردیم×  

 

 

سکوتم از...

 

  

 سکوت نعره میزند... 

پ.ن: 

سکوت ندا در نگاه آرزومندش جاودان گشت. 

برای آرامش روح پاک نداآقاسلطان،خدا را ندا سرمی دهیم...

کما

 

حال همه ی ما خوبست.اما تو باور مکن... 

عنوان ندارد

 

تموم شد.

انتخابات تمام شد و ... 

*** 

بخواب،دیر است. 

دود دیدگانت را آزار می‌دهد. 

دیگر نگاه هیچ‌کس بخار پنجره‌ات را پاک نخواهد کرد. 

دیگر هیچ‌کس از خیابان خالی کنار خانه‌ی تو نخواهد گذشت. 

چشمان تو چه دارد که به شب بگوید؟ 

سگ‌ها رؤیای عابری را که از آن سوی باغ‌های نارنج می‌گذرد پاره می‌کنند. 

شب از من خالی است . 

(نادرابراهیمی) 

بردال

رنگارنگ

 

من بادکنک رنگی نمی خواهم! 

آیا هیچکس بادکنک بیرنگ نمی فروشد؟

روز تبلیغات

یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، بایک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال کرد.
سن پیتر گفت: در نامه ی اعمال شما این دستورثبت شده:شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید» 
سپس او
را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند.پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند. 
در آسانسور که باز شد، سناتور با منظره ی جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیارسرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیاربزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر اوبودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی وخنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی
 به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافه ی کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم درجمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا شب گرم و لذت بخشی داشتند.
به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، سن پیتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد.
در بهشت هم سناتور با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرتهای موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت. 
بعد از پایان روز دوم، سن پیتر به دنبال او آمد و از او پرسید که آیاتصمیمش را گرفته؟ 
سناتور گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم وسن پیتر او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سناتور بیابانی خشک و بی آب و علف رادید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردندهم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سناتور با تعجب ازشیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظره ی دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟
ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...» 
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز تبلیغات بود! 
امروز دیگر تو رای دادی...  
*** 
به امید ایرانی آباد و آزاد و خالی از دروغگویان مردم فریب!  

انتخابات

اینروزا همه جا سخن از انتخاب کردن و انتخاب شدنه... 

اما واقعا 

به کجا چنین شتابان؟

*** 

 

 

پ.ن: 

کلیه نظرات تایید خواهد شد به جهت آشنایی بیشتر باتفکرات دوستانی که قدم رنجه میفرمایند... 

پ.ن۲: 

نظرات جالب در صفحه ی اصلی کپی میشود. 

*** 

*فرهاد

عکس جالبی بود.
بنظرم اونورآینه وقتی خالیه یعنی خبری نیست. 
*غزل 

از پس پرده نگاه کن مثل شطرنجه زمونه    هر کسی مثل یه مهره توی این بازی میمونه
یکی مثل ما پیاده یکی صد ساله سواره   یک نفر خونه بدوشو یکی دوتا قلعه داره (آهنگ شطرنج داریوش)  

*چرا 

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه دهند
با نظر من آشنا شو . 

*مهدی  

یک خط نوشتی ولی خدایی گل نوشتی
بابا کجا؟ چه خبره؟ والا اونور آیینه خبری نیست.
چه مهره سیاه باشه چه سفید مهره ایه که سوخته ...
*سیاوش عشقیار 
به ناکجا اباد ..
می رویم
شتابان هم می رویم ..
آخر سر یک نفر ایستاده که می گوید کجا می روی ..
ما قبلا انتخاب کردیم ..
راه را اشتباه آمدید ..
برگردید ..

همدلی

گاه زمانی می رسد که متوجه می شوی چه کسی به تو اهمیت می دهد. 

چه کسی هرگز به تو اهیت نمی داد. 

چه کسی دیگر به تو اهمیت نمی دهد. 

نگران آنها که در گذشته ات بوده اند و حالا نیستند نباش 

حتما دلیلی وجود دارد که در آینده ات نقشی ندارند. 

به کسانی بیندیش که نمی خواهی در سال جدید از دستشان بدهی 

از آنچه که لازم است مهربانتر باش 

چرا که تمامی کسانی که با آنها برخورد می کنی به نوعی درگیر مشکلی هستند. 

پ.ن: 

گاهی با نبودن حتی یکماه خواهی دانست که چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر باید اندیشید به کسانی که برایشان اهمیت داری واینکه چقدر باید مهربانتر بود.

 

 

دوسالگی

یک شب، در آسمانی گسترده، انگشتانم بدون تامل، بر صفحه ی کیبورد، *سفالین*را تایپ کرد.

و اکنون قدمت آن سفالین به دو سال رسید. 

۷۳۱ روز بودنتان را جشن میگیرم. 

بهار آمد

 

 

 

***سال نو مبارک***

عید نوروز و هفت سین

یکی از مقدمات اصلی نوروز ایرانیان "سفره هفت سین" است که ساعاتی پیش از تحویل سال نو گسترده می شود، این سفره از سابقه تاریخی برخوردار بوده و هر یک از اجزای آن نیز به نیت خاصی بر سفره نوروزی جای می گیرند .

برخى پژوهشگران، ریشه تاریخى این جشن را به "جمشید پیشدادى" نسبت مى دهند و نوروز را "نوروز جمشیدى" مى خوانند. این گروه معتقدند که جمشید شاه بعد از یک سلسله اصلاحات اجتماعى بر تخت زرین نشست و فاصله بین دماوند تا بابل را در یک روز پیمود و آن روز (روز هرمزد) از فروردین ماه بود. چون مردم از شگفتى دیدنش جشن گرفتند و آن روز را "نوروز" خواندند.

 

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

 نیتها و فلسفه قرار گرفتن خوراکهای مختلف بر سفره هفت سین:

به طور مقدمه باید دانست که عدد "هفت" نزد ایرانیان قدیم مقدس بود . به خاطر ستارگان هفتگانه، هفت دریا، هفت آسمان، هفت روز هفته ،هفت ...و بلاخره هفت سین باستانی ما:

  1. سمنو: نماد زایش و بارورى گیاهان است و از جوانه هاى تازه رسیده گندم تهیه مى شود.
  2.  سیب: زیبایی و سلامتی
  3. سنجد: نماد عشق و دلباختگى است و از مقدمات اصلى تولد و زایندگى.
  4. سبزه: نماد شادابى و سرسبزى و نشانگر زندگى بشر و پیوند او با طبیعت است.

  5. سکه: به نیت برکت و درآمد زیاد انتخاب شده است

  6. سماق و سیروسرکه: نماد چاشنى و محرک شادى در زندگى به شمار مى روند. سیر
    را برسرسفره مینهیم تا انسانی عاقل سالم شاداب قوی و قانع باشیم
    سماق نماد صبر و بردباری وسرکه نماد پذیرش ناملایمات و تاک(درخت انگور)نماد
    شادابیست...

  7. سپند(اسپند) :خاصیت ضدعفونى  کننده و دارویى دارد و به نیت سلامتى و بیشتر به حالت تبرک بر سر سفره گذاشته مى شود
  • آینه: نماد روشنایى است و حتماً باید در بالاى سفره جاى بگیرد
  • آب و ماهى: ماهى به عنوان سرزندگی و چالاکی و آب مظهر پاکی و شفاف بودن و زندگیست.
  • کتاب مقدس: هم یکى از پایه هاى اصلى خوان نوروزى است و بر اساس آن هر خانواده اى به تناسب مذهب خود، کتاب مقدسى را که قبول دارد بر سفره مى گذارد.
  • سنبل ،شاخه هاى سرو،دانه هاى انار، گل بیدمشک، شیر نارنج، نان و پنیر، شمعدان و... را هم مى توان جزو اجزاى دیگر سفره هفت سین دانست .اما غیر از این گیاهان و میوه هاى سفره نشین، خوان نوروزى اجزاى دیگرى هم داشته است، در این میان تخم مرغ نماد زایش و آفرینش است و نشانه اى از نطفه و نژاد.

 *¤*¤*¤*¤*¤* 

هفت سینتان سرشار از سلامتی

 نوروز مبارک

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

چهارشنبه سوری

چنین گفت زرتشت:بسوزانید بدی را در آتش تا از آن نیکی برون آید 

بنا به روایت ایران باستان سیاوش در روز جهارشنبه ی آخر سال کشته شد وایرانیان برای زنده نگه داشتن یاد سیاوش در شب چهارشنبه ی آخر سال آتش بر می افروزند تا به شیوه ی سیاوش از میان اخگرهای سرکش بگذرند...

فردوسی می فرماید:

ســیــاوش ســیــه را بــه تــنــدی بــتـــاخـــت
نــشــد تــنــگ دل جــنــگ آتــش بــســاخـــت
ز هــرســو زبــانــه هــمــی بـــرکـــشـــیـــد
کــســی خـــود و اســـپ ســـیـــاوش نـــدیـــد

***

مراسم چهار شنبه سوری:

  • بوته افروزی

هر خانواده بوته های خار و گزنی را که از پیش فراهم کرده اند روی بام یا زمین حیاط خانه و یا در گذرگاه در سه یا پنج یا هفت «گله» کپه می کنند. با غروب  آفتاب و نیم تاریک شدن آسمان، زن و مرد و پیر و جوان گرد هم جمع می شوند و بوته ها  را آتش می زنند. در این هنگام از بزرگ تا کوچک هر کدام سه بار از روی بوته های  افروخته می پرند، تا مگر ضعف و زردی ناشی از بیماری و غم و محنت را از خود بزدایند  و سلامت و سرخی و شادی به هستی خود بخشند. مردم در حال پریدن از روی آتش ترانه هایی  می خوانند.

زردی من از تو ، سرخی تو از من 

سردی من از تو، گرمی تو از من

 

  • قاشق زنی

زنان و دختران آرزومند و حاجت دار، قاشقی با کاسه ای مسین برمی دارند و شب هنگام در کوچه و گذر راه می افتند و در برابر هفت خانه می ایستند و بی آنکه حرفی بزنند پی در پی قاشق را بر کاسه می زنند. صاحب خانه که می داند قاشق زنان نذر و حاجتی دارند، شیرینی یا آجیل، برنج یا بنشن و یا مبلغی پول در کاسه های آنان می گذارد. اگر قاشق زنان در قاشق زنی چیزی به دست نیاورند، از برآمدن آرزو و حاجت خود ناامید خواهند شد. گاه مردان به ویژه جوانان، چادری بر سر می اندازند و برای خوشمزگی و تمسخر به قاشق زنی در خانه های دوست و آشنا و نامزدان خود می روند.

  • آجیل چهارشنبه سوری

زنانی که نذر و نیازی می کردند در شب چهارشنبه آخر سال، آجیل هفت مغز به نام «آجیل چهارشنبه سوری» از دکان رو به قبله می خریدند و پاک می کردند و میان خویش و آشنا پخش می کردند و می خوردند. به هنگام پاک کردن آجیل، قصه مخصوص آجیل چهارشنبه، معروف به قصه بابا خارکن را نقل می کردند.

  • فال گوش نشینی

زنان و دخترانی که شوق شوهر کردن دارند، یا آرزوی زیارت و مسافرت، غروب شب چهارشنبه نیت می کنند و از خانه بیرون می روند و در سر گذر یا سر چهارسو می ایستند و گوش به صحبت رهگذران می سپارند و به نیک و بد گفتن و تلخ و شیرین صحبتکردن رهگذران تفال می زنند. اگر سخنان دلنشین و شاد از رهگذران بشنوند، برآمدن حاجتو آرزوی خود را برآورده می پندارند. ولی اگر سخنان تلخ و اندوه زا بشنوند، رسیدن به مراد و آرزو را در سال نو ممکن نخواهند دانست.

  • کوزه شکنی

مردم پس از آتش افروزی مقداری زغال به نشانه سیاه بختی،کمی نمک به علامت شور چشمی، و یکی سکه دهشاهی به نشانه تنگدستی در کوزه ای سفالین  می اندازند و هر یک از افراد خانواده یک بار کوزه را دور سر خود می چرخاند و آخرین نفر ، کوزه را بر سر بام خانه می برد و آن را به کوچه پرتاب می کند و می گوید: «درد و بلای خانه را ریختم  به توی کوچه» و باور دارند که با دور افکندن کوزه، تیره بختی، شور بختی و تنگدستی را از خانه و خانواده دور می کنند.  

  • فال حافظ

ارتباط معنوی با فال حافظ هم مراسم دیگریست که در انتهای شب و در زیر نورشمع زیبایی و لطف خاصی دارد...

***

 

چه خبر از جهارشنبه سوری این روزها؟

 

این سالها چهارشنبه سوری پر خاطره ی گذشته دیگر وجود ندارد. بزرگترها تمام زمستان نگران منفجر شدن خانه و زندگی و یا از آن بدتر مجروح شدن فرزندانشان هستند.

 این رسم زیبا و پر معنا مبدل به میدان جنگ شده و دیگر کسی دلیل آتش افروختن در این شب را نمیداند.

 

کاش آداب و سنن گذشته و بچگی که چادر مینداختیم سرمون و میرفتیم قاشق زنی یه بار دیگه تکرار بشه

...

شاید امسال اینجوری باشه!

 

 

پ.ن:

 

 

 

اونروزا:

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

 

اینروزا:

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

کوتاه و آموزنده(۲)

 پسر ١٠ ساله‌اى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست. 

خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟خدمتکار گفت: ٥٠ سنت پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعدپرسید:  بستنى خالى چند است؟خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عده‌اى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند،بابی‌حوصلگى گفت: ٣٥ سنت پسر دوباره سکه‌هایش را شمرد و گفت:  براى من یک بستنى بیاورید.خدمتکار یک بستنى آورد وصورت‌حساب را نیز روى میز گذاشت ورفت.پسربستنى را تمام کرد،صورت‌حساب را برداشت و پولش را به صندوق‌دار پرداخت کرد و رفت.هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردنمیز رفت، گریه‌اش گرفت پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود!یعنى او با پول‌هایش می‌توانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمی‌ماند،این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود! 

*** 

من دانشجوى سال دوم بودم. 

یک روزسر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخرافتاد، خنده‌ام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است.سوال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت می‌کندچیست؟ 

من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جوگندمى وحدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا باید می‌دانستم؟ من برگه امتحانى را تحویل دادم وسوال آخر را بی‌جواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارم‌بندى نمرات محسوب می‌شود؟ استادگفت: حتماً و ادامه داد: شما درحرفه خود با آدم‌هاى بسیارىملاقات خواهید کرد. همه آن‌ها مهم هستندو شایسته توجه و ملاحظه شمامی‌باشند،حتى اگر تنها کارى که می‌کنید لبخند زدن و سلام کردن به آن‌هاباشد.من این درس را هیچگاه فراموش نکرده‌ام

*** 

وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید،استراتژی خودرا تغییر بدهید!خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد.باورداشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش وروحتان مایه بگذارید،این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید.

تولدم مبارک

من به دنیا آمدم... 

  

زمستان هم می تواند فصل روییدن باشد 

چه بسا همه ی روییدن از آغاز فصل سرد باشد. 

*** 

می خواهم باشم برای آنان که دوستم دارند و آنان که دوستشان دارم... 

*** 

خدا هست

  •  خدا را شکر که خرید هدایای سال نو جیبم را خالی می کند. این یعنی عزیزانی دارم که می توانم برایشان هدیه بخرم.  
  • خدا را شکر که تمام شب صدای خرخر شوهرم را می شنوم.این یعنی که او زنده و سالم در کنار من خوابیده است. 
  • خدا را شکر که مالیات می پردازم این یعنی شغل و در آمدی دارم و بیکارنیستم. 
  • خدا راشکر که درپایان روز از خستگی از پا می افتم.این یعنی توان سخت کار کردن را دارم.
  • خدا را شکر که لباسهایم کمی برایم تنگ شده اند . این یعنی غذای کافی برای خوردن دارم.
  • خدا را شکر که باید زمین را بشویم و پنجره ها را تمیز کنم.این یعنی من خانه ای دارم
  • خدا را شکر که در جائی دور جای پارک پیدا کردم.این یعنی هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبیلی برای سوار شدن
  • خدا را شکر که سرو صدای همسایه ها را می شنوم. این یعنی من توانائی شنیدن دارم
  • خدا را شکر که این همه شستنی و اتو کردنی دارم. این یعنی من لباس برای پوشیدن دارم  
  • خدا را شکر که هر روز صبح باید با زنگ ساعت بیدار شوم. این یعنی من هنوز زنده ام
  • خدا را شکر که گاهی اوقات بیمار می شوم . این یعنی بیاد آورم که اغلب اوقات سالم هستم  
  • خدا را شکر که همه ی اینها را با تمام وجود میبینم وحس میکنم.این یعنی تو در زندگی من وجود داری. 

خداراشکر...خدارا شکر...خدارا شکر 

 

فتوبلاگ کامیرا