فرا رسیدن عید باستانی نوروز را به جشن می نشینیم.
و سفره ی هفت سینمان را با :
مزین میسازیم.
نوروزتان پیروز
سلام
ممنون که در نبودم همواره بودید و پرسان از اینکه چرا نمی نویسم!
* پاسخی نیست جز:
از زمزمه دلتنگیم!از همهمه بیزاریم. *** تشویش هزار آیا! وسواس هزار اما! ابریــم و نمی باریم! *** ما خویش ندانستیم،بیداریمان از خواب گفتیم که بیداریم...! |
گوجه سبز - گوجه غیرسیاسی کوکو سبزی - کوکوی سیبزمینی بدون سیبزمینیتوضیح: باتوجه به عنایت خاص دولت به «سیبزمینی» که از محصولات استراتژیک کشاورزی به شمار میرود، عیبی ندارد که در نام کوکوی فوقالذکر دو بار از سیبزمینی استفاده شود. سبزوار - بزرگوار حمید سبزواری - حمید بزرگواری آدمهای سبزه - آدمهای قهوهای عمو سبزیفروش - عنصر معلومالحال قورمهسبزی - قورمه ملی شرکت توسعه فضای سبز شهرداری تهران - شرکت توسعه فضای قهوهای شهرداری تهران زبان سرخ سر سبز میدهد بر باد - زبان سرخ سر قورمه ملی میدهد بر باد |
چند روز پیش ایمیلی دریافت کردم تحت عنوان:جلد کتاب فارسی قسمتی از آن را می خوانید: | |
![]() به گزارش «فردا»، عکس پشت جلد کتاب فارسی سال اول دبستان، به نقشه ایران اختصاص یافته است. در این نقشه که تصویرسازی از ایران بر اساس اقلیم و طبیعت مناطق مختلف کشور است، نشانی از آبهای خلیج فارس نیست! حذف آبهای خلیج فارس در حالی است که دریای عمان و دریار خزر به رنگ آبی در جنوب و شمال نقشه مذکور دیده میشود اما در قسمت مربوط به خلیج فارس بدون هیچ رنگ آمیزی که نشان دهنده پهنه آبی باشد، نوشته شده است: ایران سرسبز است. ایران آزاد است! ما ایران را دوست داریم. *که البته گویا بعدن توضیحاتی در باب حذف کل خلیج فارس از پشت جلد! و انتقال کامل آن در داخل جلد! داده شده است: پ.ن یادش بخیر اونموقع ها می خوندیم: آباد باش ای ایران آزاد باش ای ایران از ما فرزندان خود دلشاد باش ای ایران... |
بعدنوشت:
بابا آب داد دیگه شعار ما نیست!
بابا خون داد.
بابا جون داد...
تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را
میان ربنای سبز دستانت دعایم کن...
***
پ.ن
خوشحالم که صدای استاد شجریان را در فضایی معنوی و نوستالژیک (دعای ربنا)شنیدم!
تمبر یادبود دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران که بیانگر حضور 85 درصدی واجدان شرایط در این انتخابات است، با شش نماد منتشر شد.
هنگ از نوع دیگر...
دادگاه متهمان آشوبهای خیابانی پس از انتخابات
***
پ.ن
مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری امروز(۱۲ مرداد)برگزار شد...
یک عمر خوانده بودیم
دارا انار دارد
در دست کوچک خود
سارا انار دارد
ما مشق می نوشتیم با شور و شادمانی
غافل از اینکه دارا حتی نداشت نانی
سارا گلوله ای خورد اما شعار نمی داد
هنگام مرگ خونش بوی بهار می داد
در دست هایش امروز دارا هیچی ندارد
با دشمنان سارا او قصد جنگ دارد
دارا که مشق ما بود در زندان است امروز
درس شجاعت او سرمشق ماست امروز
***
با اجازه از افشین علاء که سروده اش نوستالژی کودکی هامان شد وبیاد* نداها و سهراب ها* اندکی تغییرش دادم.
بخوان بنام خدایت که همه چیز را آفرید...
سبزی گنبد زمردینت،روایت تازگی بندگی ست.
تو برگزیده ای.دستم بگیر...
سلام
حال همه ی ما خوب نیست! باور کن.
سالی بی تو گذشت.
سالی که سبز نبود اما
در آرزوی دیدن افق سرزمینی سبز! روزهابمان را سر می کنیم...
***
دلم می خواست واژه هایم فریاد دلتنگیم را به تو می رساند.
جای تو خالیست-خاطراتت سبز
*برای خسرو شکیبایی عزیزم
به خانه ام اگر آمدی
برایم مداد بیاور،مداد سیاه
می خواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم.
یک ضربدرهم روی قلبم،تا به هوس هم نیفتم.
یک مداد پاک کن برای محو لبها.نمی خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند
یک بیلچه تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم و شخم بزنم وجودم را.بدون اینها راحت تر به بهشت می روم گویا.
یک تیغ تاموهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم.
نخ و سوزن برای زبانم,می خواهم بدوزمش به سق.اینگونه فریادم بی صداتر است.
قیچی یادت نرود می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم.
پودر رختشویی برای شستشوی مغزی!مغزم را که شستم پهن کنم روی بند تا آرمان هایم را بادبا خودببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.
یک کپی هم می خواهم از هویتم,برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشا د، فحش و تحقیر تقدیمم می کنند.
تو را به خدا اگر جایی دیدی حقی می فروختندبرایم بخر تا در غذا بریزم!ترجیح می دهم خودم قبل ازدیگران حقم را بخورم.
و سر انجام یک پلاکارد تا به شکل گردنبند بیاویزم به گردنم و رویش با حروف درشت بنویسم:
من یک انسانم
من هنوز یک انسانم
من هر روز یک انسانم...
***
پ.ن
پی نوشت های اینروزها چقدر سیاه است:
تسلیت برای خانواده های مسافران پرواز مرگ
ساعت ۱۰ شب که میشه هنوز از پشت پرده ی پنجره ای خاموش! صدایی بلندمیشه
گاهی صدای یک زن به تنهایی.گاهی صدای چند نفر باهم.گاهی صدای یک کودک ازسرسرگرمی...
-در خیابان های شهر،صدای بنیامین ازچهاردیواری های آهنی بی سقف!که ثروت صاحبانشان را فریاد می کشند.
-در پارک ها،صدای کف زدن های پی در پی پدر و مادر بخاطر پایین آمدن کودکشان ازتاب و سرسره!
و گوشه ای دیگر:
در همسایگی مجتمع تفریحی دشت بهشت-دیوارهای بلندی که بلندترین صدایش بیدارباش صبحگاهی ست و چوبه ای با یک صندلی برای نفر بعد.
...
این فردای سکوتی ست که با آن چند روزی تیتر اول خبرها بودیم...