روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

نسل سوخته(۱)

Image and video hosting by TinyPic

 

تازه رسته ام...

نمیدانم کدامین سبب باعث شد تا دانه وجودم در خاک کویر دفن گرددو کدامین بیابانگرد خسته خود را در کنار دانه وجودم سیراب کرد تا چکیدن آب از سفالین شکسته اش باعث سیراب شدن خاک وجودم گردد.

اینک سر از خاک بیرون آورده ام.

بستر وجودم کویر-بر فراز ساقه ام آسمان و در همسایگیم خاری پیر که با لبخندی تلخ رویشم را به نظاره نشسته است.نمیدانم چه آینده ای مرا در خواهد نوردید .هر از گاهی باد خشک و سوزان کویر صورتم را نوازش میدهد.شاید هم تولدم را به سخره گرفته است... میوزدو مینالد.گوشهایم از غرش آوای مهیبش به درد آمده . 

هر روز خورشید را میبینم که از مشرق میاید و در مغرب فرو میرود. 

امروز انگار کمی متفاوت است!

از دور ارابه ای عظیم به سویمان می آید.زوزه کشان. آوایش حتی از صدای باد صحرا خشنتر .

میبینم که خاک را چگونه به هر سو پرتاب میکند .هر لحظه به ما نزدیکتر میشود. خار خود را برای رفتن آماده میکند و...

دستانی قوی و بی احساس ریشه اش را گرفته از زمین جدا میکند.یعنی من نیز منتظر باشم؟

چه عمر کوتاهی...

اما !!!

 انگار مرا ندید.

ادامه دارد...

 

                                                        

 

زیر زمینیها یا مجوز گرفته ها!کدام بهتر است؟

 

بحث داغ اینروزهای موسیقی: موسیقی زیر زمینی یا مجوز

به موسیقیهای ترنس و هاوس موسیقیهای آندر گراند یا زیر زمینی میگویند که البته مربوط به موسیقی محکم و ریشه داریست و هنوز هم وقتی تی اس تو-یاهل یا خیلیهای دیگه ای که اصالت اولیه این نوع موسیقیو حفظ کردند گوش میکنی  حتی اگر شناختی هم از آن نداشته باشی میفهمی آندر گراند یعنی چه.

---------------------------->

حریردریا

شب شیشه ای با مشکی پوش

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

شب شیشه ای امشب تقریبا شفاف بود اما با پوششی مشکی...

از شب قبل آقای رشیدپور تبلیغ کرد که برنامه ی فردا رو حتما ببینید! دیدنیه و البته در مقابل چشمان پرسشگر جناب آقای رادان رئیس پلیس تهران متذکر شد:مثل برنامه امشب...

بگذریم

امشب رسید نشستم پای برنامه که دوباره شروع کرد :برنامه امشبو حتما ببینید و به دوستانتان هم خبر بدهیدو بعد:

یک شب بارونی بسه برای از نو تر شدن

خوب .معرفی کاملی بود...بله مهمان برنامه رضا صادقی بود.

-آقای صادقی؟ چرا مشکی؟

-خوب چون مشکی رنگ عشقه!!! یادم رفت بگم سوال برنامه مطرح شد.تلفن همراهم آماده بود که تا مطرح شد اس ام اسو روانه برنامه کنم.با خودم گفتم حتما اگه اولین نفر نباشم سومیم!

کارهای آقای صادقیو چطور ارزیابی میکنید۱ :عالی ۲ ...۳...خلاصه سریع عدد ۱ رو انتخاب کردمو فرستادم که رشیدپور اعلام کرد ۷۲۴ نفر در لینک باکس ثبت شده!!!(یه همچین چیزایی)

خوب دیگه اینم از مزایای محبوب بودنه!شایدم مشهور بودن.

دلایل رضا صادقی برای علاقه اش به رنگ مشکی شنیدنی و عجیب بود...رضا اصلا لهجه جنوبی نداشت.(یاد ناصر عبداللهی بخیر)خانه کعبه و عشق الهی اولین دلیلش بود.دلیل دومو که کمی دور از دانسته های ما بود رمی جمرات!!!!و حجرالاسود که البته ربطشونو به هم نمی دونم عنوان کرد و خلاصه صحبت از بیلبورد نکردن و شعار نبودن تفکر سلطان مشکی پوش ما بود...

چهره رضا شیرین و دوست داشتنی بود.نمی دونم یه جور حجب که سعی میکرد همواره در کلام و سیمایش محفوظ بمونه...اعتراف میکنم که اجرای زنده اش حرف نداشت:نمیتونم ببخشمت...

صراحت بیان رضا شیشه ای بود. اونجوری که طرفداراش دوست دارن.و از جمله خود من .

بلاخره رسید به صحبت راجع به همشهری رضا یعنی:

 زنده یاد   ناصر عبداللهی

و چه زیبا گفت رضا که ناصر خوندنی نیست و موندنیه...

شنیده ام هموطنان جنوبیه ما خونگرمند.رضا هم بود و دیدم امشب که خونگرم هست.اما سادگی ناصر عبداللهی مثال زدنیه!بعضی وقتها فکر میکنم شاید آدمهای ساده و صادق توان ماندن ندارند یا اگر دارند نمی گذارند بمانند! شاید او را هم برای همین نگذاشتند...یادش جاوید

رضا گفت که می خواست برود و نباشد !؟!؟مثل شادمهر... و چه خوب که علی انصاریان صمیمیترین دوست اوست و نگذاشت برود با گفتن جمله ای بزرگ:

                      خانه کوچک بابا بهتر از خانه بزرگ بابای همسایه است

و رضا ماند با همین جمله و من به سهم خودم از علی انصاریان متشکرم...

حریردریا

باید پارو نزد

اونروزا ما دلی داشتیم

 واسه مردن جونی داشتیم

واسه بردن کسی بودیم کاری داشتیم   پاییزو بهاری داشتیم

تو سرا ما سری داشتیم    عشقیو دلبری داشتیم

کسی آمد که حرف عشق رو با ما زد...

همه ما یه روزی عاشق شدیم نه؟ شایدم بعضیهامون یه روزی عاشق  بشیم ...

اما به نظرم این مهمه که اون کسی که برای اولین بار حرف عشقو با ما میزنه -دلمونو با خودش به کجا میبره و چقدر ارزش داره که بخاطرش دریای طوفانیو به جون بخریمو پارو نزنیم...

باید پارو نزد وا داد   باید دل رو به دریا داد...

سلام...

شاید دیگر بتوانم ناگفته هایم را با تو قسمت کنم

تویی که نمیشناسمت...آیا همراهیم میکنی؟؟؟