ناگهان چقدر زود دیر می شود
 
 
خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری
شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی،زندگی های اداری


آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین
سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری


با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته
خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری


صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده
خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری


عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی
پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری


رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم:
شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری


عاقبت پرونده ام را،با غبار آرزوها
خاک خواهد بست روزی ، باد خواهد برد باری


روی میز خالی من، صفحه ی باز حوادث
در ستون تسلیتها ، نامی از ما یادگاری

«قیصرامین پور»

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

 

بارها شنیده ایم که میگویند  چقدر زود دیر میشود...و

حال خالق این جمله خیلی زود بارش را بست تا دیر نشود!

پ.ن:

سه شنبه
چرا تلخ وبی حوصله؟
سه شنبه
چرا این همه فاصله؟
سه شنبه
چه سنگین،چه سرسخت،فرسخ به فرسخ!
سه شنبه خدا کوه را آفرید!  (قیصرامین پور)
******
وپروازش روز سنگین سه شنبه بود!!!!!!!

خدایش بیامرزد...