هویت

 به خانه ام اگر آمدی 

 برایم مداد بیاور،مداد سیاه  

می خواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم. 

یک ضربدرهم روی قلبم،تا به هوس هم نیفتم.  

یک مداد پاک کن برای محو لبها.نمی خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند 

یک بیلچه تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم و شخم بزنم وجودم را.بدون اینها راحت تر به بهشت می روم گویا

یک تیغ تاموهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم.  

نخ و سوزن برای زبانم,می خواهم بدوزمش به سق.اینگونه فریادم بی صداتر است.  

قیچی یادت نرود می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم. 

 پودر رختشویی برای شستشوی مغزی!مغزم را که شستم پهن کنم روی بند تا آرمان هایم را بادبا خودببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.  

یک کپی هم می خواهم از هویتم,برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشا د، فحش و تحقیر تقدیمم می کنند.  

تو را به خدا اگر جایی دیدی حقی می فروختندبرایم بخر تا در غذا بریزم!ترجیح می دهم خودم قبل ازدیگران حقم را  بخورم. 

و سر انجام یک پلاکارد تا به شکل گردنبند بیاویزم به گردنم و رویش با حروف درشت بنویسم: 

من یک انسانم  

من هنوز یک انسانم  

من هر روز یک انسانم... 

***  

پ.ن 

پی نوشت های اینروزها چقدر سیاه است: 

تسلیت برای خانواده های مسافران پرواز مرگ