یک عاشقانه ی خودمونی

 

چقدر بهش نزدیکی؟تا بحال حسش کردی...

یه روز تو ماشین رادیو گوش میکردم. گوینده گفت امروز در هوا خدا را میتوان نفس کشید...

نمی دونم اونروز چه خبر بود.نفس عمیقی کشیدمو با خودم گفتم  نه...

امروزوهرروز میشه تنفسش کرد.حسش کرد بوییدش و حتی بوسیدش...

اینروزا معنویتش بیشتر از ایام دیگس. بیشتر میشه بهش نزدیک شد.به اونی که خشمش ترسناکه قهرش وحشتناکه اما مهربونیش تعریف نشدس. ساده و خودمونی میخوام بنویسم.همونجوری که با خودش حرف میزنم...

دلم گرفته بود. از سادگی بعضی از آدما ...آره همین آدمای امروزی! به خدا هنوزم میشه تو همین روزگاری که همه به هم بی اعتنا شدن آدماییو پیدا کرد که دلشون دریاست...

یه حالی دارم که نگو...یه حالی دارم که نپرس ...

این حالمو دوست دارم .  بعضی وقتا فکر میکنم خدا دوسم داره. چون بهم قدرت داده که ببینمو بشنومو پند بگیرم.

یکیو دیدم که در آستانه ی ورود به دانشگاه فهمید سرطان داره.اما ازش به نعمت یاد کرد....

خدایا چقدر به بعضیا وسعت دل دادی؟ چقدر دوسشون داری ؟میگفت اگه مریض شدی اونم صعب العلاج یعنی اینکه خدا خیلی دوست داره...یعنی میخواد معرفتتو امتحان کنه...راستی چقدر از ماها میتونیم اینطوری فکر کنیم؟اگه مشکلی برامون پیش اومد بهش غر نزنیمو نگیم عدالتت کجاست...

خیلی حرفا دارم باهاش بزنم .دوست دارم منم غر بزنم اما وقتی دارم میبینمش آخه بهش چی بگم؟وقتی بهم میخنده وقتی نشونم میده که روشو ازم بر نگندونده بهش چی بگم؟

 شماها چی؟چقدر ازش نومید شدین؟تا حالا از در رحمتش رونده شدین؟خدا نکنه هیچ کسی دچار قهرش بشه.اونموقس که هیچ التماسیو نمی پذیره.

میگن برای حق الناس بیشتر اهمیت قائله تا حق خودش....ما چی؟ما چقدر حاضریم بخاطر دیگران از حق خودمون بگذریم؟

تا حالا شده بریم بهشت زهرا و بدون تحول برگردیم؟هر وقت اونجا میریم میگیم دیگه برگشتم ال میکنمو بل میکنم ...اما به محض برگشتن...............................

بعضی وقتا فکر میکنم خوبه که ما ایرانی هستیمو به یه چیزایی اعتقاد داریم. روزه میگیریمو مقاومت میکنیم در برابر وسوسه ی شیطان بیچاره که با اونهمه عبادت بخاطر غرور از در رحمتش رونده شد.کاشکی بشه همیشه باهامون باشه و بتونیم باهاش راحتو خودمونی حرفامونو بزنیم.

بهش بگم خدایا من یکی که دربست مخلصتم. 

دقت کردی؟ با رئیس شرکتت نمی تونی اینطوری صحبت کنی! اما خدا ...راحتو صمیمی بدون ادبیات خاص بدون بکارگرفتن کلمات قلمبه سلمبه...

کاشکی بتونیم قدردانش باشیم...

تو  ماه رمضان شباش یه صدای دیگه داره.میدونم شاید تویی که اینو میخونیو اعتقادیم بهش نداری بخندی. ولی گوش کن...درست گوش بده. یه صداهای دیگه میشنوی. نمیدونم یه جور دیگس معنویتش...

یکی که روزه گرفتن براش مجاز نیستو ازش میخوام نگیره بهم گفت نمیتونم صدای اذون مغربو بشنومو  روزه نباشم...خوش بحالش.خوش بحال اون مرد ساده ای که ایران زندگی نمیکنه و امروز بر حسب اتفاق مهمون یه سفره ی افطاریه ساده بودو از صاحب خانه خواست براش دعا کنه تا مریضیش خوب شه....خوش بحال اون صابخونه که وقتی باهاش حرف میزدم اشک میریختو میگفت خدایا من که کسی نیستم اما این بنده ی تو ...این بنده ی ساده ی تو از من میخواد براش پیش تو دعا کنم. خدایا خوبش کن...

وای از این قدرتنمایی تو...انقدر ساده قدرتتو به رخ میکشی که آدم راهی بجز پیدا کردن خودش در تو نداره.

میپرستمت با تمام وجودم...

Free Image Hosting at allyoucanupload.com

(عکس:فتوبلاگ کامیرا)