منتظر بودیم شروع بشه اولین سریال بعد از افطارو میگم.سرگرمی خوبیست و بعضی از آنها برای حافظه ی کوتاه مدت مردم ایران تا اندک زمانی تامل برانگیز. بعد از تیتراژ متفاوت و موسیقی زیبایی که* از ملودی اسفندیار منفردزاده برای ساخت وام گرفته و ما را به یاد صدای «فرهاد مهراد» به خاطر فیلم «گوزن ها» می اندازد* جنازه ای وارد صحنه شد با عده ای سیاه پوش و ... ای بابا ااااااااااااااا عطاران هم که اینوری شد. اون دیگه چرا؟ خلاصه غرغر کنان مشغول خوردن افطاری و دیدن ادامه ی سریال شدم. ۱۰ دقیقه بعد: ابروانی که ارتفاع تعجبش چندین چین بر روی پیشانیمان پدید آورده بودو تبسمی بر گوشه ی دهان بازمانده از تعجبی خوشایند اما تلخ که دیگر به خنده تبدیل شده بود! عجب! راست میگه ها.واقعا همینطوره... *** سریال های دیگر را هم دیدم و نقدی بر آنها ندارم.تنها نوشتن خطی برای دانستن نظر شما عزیزان . - روز حسرت: به سلامتی ظهور معصوم پانزدهم در عصر ما اتفاق افتاد!
- مثل هیچکس: داداشی!
- ماموربدرقه: یادش بخیر.عاطفه ی سریال خانه ی سبز.گرجستانیه سریال شهریار. دودره، ببخشید داونه ی پاورچین.
و اما بزنگاه در شهر غوغایی بر پاست . میگویند پخش سریال بزنگاه باید متوقف شود،بدآموزی دارد! اصلا دور از جون جامعه ی ما!! آیینه چو نقش تو بنمود راست خود شکن٬ آیینه شکستن خطاست بزنگاه اما، مصداق این بیت پرمعناست. *اعتماد و بزنگاه |