روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

بهار۸۹

فرا رسیدن عید باستانی نوروز را به جشن می نشینیم. 

و سفره ی هفت سینمان را با :  

  • سعادت 
  • سلامت  
  • سربلندی  
  • سرافرازی 
  • سرخوشی  
  • سرور   
  • سبزتر از همیشه 

مزین میسازیم. 

نوروزتان پیروز   

یه دیواره...

سلام 

ممنون که در نبودم همواره بودید و پرسان از اینکه چرا نمی نویسم!  

* پاسخی نیست جز:

از زمزمه دلتنگیم!از همهمه بیزاریم.
نه طاقت خاموشی،
نه میل سخن داریم!
آوار پریشانی ست.رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی ست!خود را به که بسپاریم؟ 

*** 

تشویش هزار آیا!  وسواس هزار اما!
یک عمر نمی دیدیم،درخویش چه ها داریم!
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم! 

ابریــم و نمی باریم! 

*** 

ما خویش ندانستیم،بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید!  

گفتیم که بیداریم...!
من راه تو را بسته،تو راه مرا بسته!
امید رهایی نیست-وقتی همه دیواریم. 

همه رقم سبز ممنوع

  

گوجه سبز - گوجه غیرسیاسی
توضیح:گوجه فرنگی در دولت نهم کاملاً مورد بهره‌برداری سیاسی قرا گرفت،در جهت ضربه زدن به دولت.

کوکو سبزی - کوکوی سیب‌زمینی بدون سیب‌زمینیتوضیح: باتوجه به عنایت خاص دولت به «سیب‌زمینی» که از محصولات استراتژیک کشاورزی به شمار می‌رود، عیبی ندارد که در نام کوکوی فوق‌الذکر دو بار از سیب‌زمینی استفاده شود.

سبزوار - بزرگوار
توضیح: با عنایت به استقبال شایان اهالی سبزوار سابق از مقام منیع ریاست جمهوری در سفرهای استانی و بزرگواری خاصی که مردم آن شهر نشان دادند، تغییرنام فوق ضروری است.

حمید سبزواری - حمید بزرگواری
توضیح: ر. ک به «سبزوار»

آدم‌های سبزه - آدم‌های قهوه‌ای
توضیح: بر همگان واضح و مبرهن است که کسانی که رنگ چهره‌شان کمی قهوه‌ای است به اشتباه «سبزه» خوانده می‌شوند. که البته این اشتباه در اصل خدعه و نیزنگ بیگانگان است و به نوعی اسم رمزی برای اغتشاشات است وگرنه چرا باید به آدم «قهوه‌ای» بگویند: «سبزه»؟!

عمو سبزی‌فروش - عنصر معلوم‌الحال
توضیح: نامبرده به شهادت ترانه‌ای مبتذل،شخصی معلوم‌الحال است وگرنه چه لزومی داشت در جواب خانمی که با اسم رمز: «من ترب می‌خوام» او را دعوت به بی‌اخلاقی و روابط کوتاه‌مدت می‌کند، بگوید: «بعله»؟!

قورمه‌سبزی - قورمه ملی
توضیح: نظر به اینکه اهتمام به امور ملی بسیار مهم است و از قضا غذای فوق‌الذکر از غذاهای ملی ما ایرانیان است. این تغییر نام مستحسن است.

شرکت توسعه فضای سبز شهرداری تهران - شرکت توسعه فضای قهوه‌ای شهرداری تهران
توضیح: ندارد.

زبان سرخ سر سبز می‌دهد بر باد - زبان سرخ سر قورمه‌ ملی می‌دهد بر باد
توضیح: نظر به اینکه سری که بر باد می‌رود، بوی قورمه‌سبزی می‌دهد و با عنایت به توضیح بالا، این تغییر نیز لازم‌الاجراست. 
منبع:خبرآنلاین

آزاد باش ای ایران!!

چند روز پیش ایمیلی دریافت کردم تحت عنوان:جلد کتاب فارسی 

قسمتی از آن را می خوانید: 

دفتر برنامه‌ریزی و تالیف کتب درسی، در اقدامی سوال برانگیز، خلیج فارس را از نقشه ایران حذف کرده است.

به گزارش «فردا»، عکس پشت جلد کتاب فارسی سال اول دبستان، به نقشه ایران اختصاص یافته است. در این نقشه که تصویرسازی از ایران بر اساس اقلیم و طبیعت مناطق مختلف کشور است، نشانی از آبهای خلیج فارس نیست!

حذف آبهای خلیج فارس در حالی است که دریای عمان و دریار خزر به رنگ آبی در جنوب و شمال نقشه مذکور دیده می‌شود اما در قسمت مربوط به خلیج فارس بدون هیچ رنگ‌ آمیزی که نشان دهنده پهنه آبی باشد، نوشته شده است: 
ایران سرسبز است. 
ایران آزاد است! 
ما ایران را دوست داریم. 
*که البته گویا بعدن توضیحاتی در باب حذف کل خلیج فارس از پشت جلد! و انتقال کامل آن در داخل جلد! داده شده است: 
 
پ.ن
یادش بخیر اونموقع ها می خوندیم: 
آباد باش ای ایران 
آزاد باش ای ایران 
از ما فرزندان خود 
دلشاد باش ای ایران...  
 

بعدنوشت:

بابا آب داد دیگه شعار ما نیست! 

بابا خون داد. 

بابا جون داد...

دیروزما،امروزما.فردا...!

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. 
 
از خود میپرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر میفهمند حکومت کنم؟
 
یکی از مشاوران میگوید:  
«کتابهایشان را بسوزان. بزرگان وخردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند».
یکی دیگر از مشاوران (به قول برخی، ارسطو) پاسخ میدهد:
 
«نیازی به چنین کاری نیست. 
از میان مردم آن سرزمین، آنها را که نمیفهمند و کم سوادند، به کارهای بزرگ بگمار. 
 
آنها که میفهمند و باسوادند، به کارهای کوچک و پست بگمار. 
  
بی سوادها و نفهم ها همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. 
 
فهمیده ها و با سوادها هم یا به سرزمینهای دیگر کوچ میکنند یا خسته و سرخورده، عمر خود را تا لحظه مرگ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد...». 
*** 

ماه خدا

تو که آهسته می خوانی قنوت  گریه هایت را  

میان ربنای سبز دستانت دعایم کن... 

***  

پ.ن 

خوشحالم که صدای استاد شجریان را در فضایی معنوی و نوستالژیک (دعای ربنا)شنیدم!

از خون جوان ...

تمبر یادبود دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری اسلامی ایران که بیانگر حضور 85 درصدی واجدان شرایط در این انتخابات است، با شش نماد منتشر شد. 
 

  1. نخستین نماد این تمبر نشانگر یکپارچگی همه ملت ایران از اقصی نقاط مختلف و حضور شاداب و با نشاط آنان در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری است.  
      
  2. نماد دوم نشانگر عزت و سربلندی ایران به پشتوانه حضور 40 میلیونی واجدان شرایط در انتخابات است. 
        
  3. سومین نماد تمبر یادبود انتخابات 22 خرداد 88 شادی و نشاط پس از انتخابات است که باعث شد نام جمهوری اسلامی ایران در سراسر جهان سربلند شود... 
       
  4. نماد چهارم این تمبر یادبود، تصویری از محمود احمدی نژاد 
  5. نماد پنجم این تمبر، عدد 40 میلیون     
  6. نمادششم آن صندوق انتخابات به شکل گل لاله است!! 
  7.  پ.ن:  ندارد

 

نوعی دیگر

هنگ از نوع دیگر...

   دادگاه متهمان آشوبهای خیابانی پس از انتخابات     

***   

  پ.ن 

مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری امروز(۱۲ مرداد)برگزار شد...

بدون شرح

 

 

هنگ!

سارا انار ندارد

 یک عمر خوانده بودیم 

دارا انار دارد 

در دست کوچک خود 

سارا انار دارد 

ما مشق می نوشتیم با شور و شادمانی 
غافل از اینکه دارا حتی نداشت نانی 
سارا گلوله ای خورد اما شعار نمی داد 
هنگام مرگ خونش بوی بهار می داد 
در دست هایش امروز دارا هیچی ندارد 

با دشمنان سارا او قصد جنگ دارد 
دارا که مشق ما بود در زندان است امروز 
درس شجاعت او سرمشق ماست امروز  

*** 

با اجازه از افشین علاء که سروده اش نوستالژی کودکی هامان شد وبیاد* نداها و سهراب ها* اندکی تغییرش دادم.

مبعث

بخوان بنام خدایت که همه چیز را آفرید...  

سبزی گنبد زمردینت،روایت تازگی بندگی ست.   

تو برگزیده ای.دستم بگیر...

یاد سبز

  

سلام 

حال همه ی ما خوب نیست! باور کن.

سالی بی تو گذشت.  

سالی که سبز نبود اما 

در آرزوی دیدن افق سرزمینی سبز! روزهابمان را سر می کنیم... 

***

دلم می خواست واژه هایم فریاد دلتنگیم را به تو  می رساند.  

جای تو خالیست-خاطراتت سبز 

 *برای خسرو شکیبایی عزیزم

هویت

 به خانه ام اگر آمدی 

 برایم مداد بیاور،مداد سیاه  

می خواهم روی چهره ام خط بکشم تا به جرم زیبایی در قفس نیفتم. 

یک ضربدرهم روی قلبم،تا به هوس هم نیفتم.  

یک مداد پاک کن برای محو لبها.نمی خواهم کسی به هوای سرخی شان، سیاهم کند 

یک بیلچه تا تمام غرایز زنانه را از ریشه در آورم و شخم بزنم وجودم را.بدون اینها راحت تر به بهشت می روم گویا

یک تیغ تاموهایم را از ته بتراشم سرم هوایی بخورد و بی واسطه روسری کمی بیاندیشم.  

نخ و سوزن برای زبانم,می خواهم بدوزمش به سق.اینگونه فریادم بی صداتر است.  

قیچی یادت نرود می خواهم هر روز اندیشه هایم را سانسور کنم. 

 پودر رختشویی برای شستشوی مغزی!مغزم را که شستم پهن کنم روی بند تا آرمان هایم را بادبا خودببرد به آنجایی که عرب نی انداخت.  

یک کپی هم می خواهم از هویتم,برای وقتی که خواهران و برادران دینی به قصد ارشا د، فحش و تحقیر تقدیمم می کنند.  

تو را به خدا اگر جایی دیدی حقی می فروختندبرایم بخر تا در غذا بریزم!ترجیح می دهم خودم قبل ازدیگران حقم را  بخورم. 

و سر انجام یک پلاکارد تا به شکل گردنبند بیاویزم به گردنم و رویش با حروف درشت بنویسم: 

من یک انسانم  

من هنوز یک انسانم  

من هر روز یک انسانم... 

***  

پ.ن 

پی نوشت های اینروزها چقدر سیاه است: 

تسلیت برای خانواده های مسافران پرواز مرگ

صدای اینروزها

ساعت ۱۰ شب که میشه هنوز از پشت پرده ی پنجره ای خاموش! صدایی بلندمیشه 

گاهی صدای یک زن به تنهایی.گاهی صدای چند نفر باهم.گاهی صدای یک کودک ازسرسرگرمی... 

-در خیابان های شهر،صدای بنیامین ازچهاردیواری های آهنی بی سقف!که ثروت صاحبانشان را فریاد می کشند. 

-در پارک ها،صدای کف زدن های پی در پی پدر و مادر بخاطر پایین آمدن کودکشان ازتاب و سرسره!

و گوشه ای دیگر: 

در همسایگی مجتمع تفریحی دشت بهشت-دیوارهای بلندی که بلندترین صدایش بیدارباش صبحگاهی ست و چوبه ای با یک صندلی برای نفر بعد. 

... 

این فردای سکوتی ست که با آن چند روزی تیتر اول خبرها بودیم...   

بهت

  

نوستالژی های وامانده در بهت من  

مایکل جکسون! 

۲۰۰۹-۱۹۵۸    

            

                                Bye Michael     

...