روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

یه دیواره...

سلام 

ممنون که در نبودم همواره بودید و پرسان از اینکه چرا نمی نویسم!  

* پاسخی نیست جز:

از زمزمه دلتنگیم!از همهمه بیزاریم.
نه طاقت خاموشی،
نه میل سخن داریم!
آوار پریشانی ست.رو سوی چه بگریزیم؟
هنگامه ی حیرانی ست!خود را به که بسپاریم؟ 

*** 

تشویش هزار آیا!  وسواس هزار اما!
یک عمر نمی دیدیم،درخویش چه ها داریم!
دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را
تیغیم و نمی بریم! 

ابریــم و نمی باریم! 

*** 

ما خویش ندانستیم،بیداریمان از خواب
گفتند که بیدارید!  

گفتیم که بیداریم...!
من راه تو را بسته،تو راه مرا بسته!
امید رهایی نیست-وقتی همه دیواریم.