روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

دوسالگی

یک شب، در آسمانی گسترده، انگشتانم بدون تامل، بر صفحه ی کیبورد، *سفالین*را تایپ کرد.

و اکنون قدمت آن سفالین به دو سال رسید. 

۷۳۱ روز بودنتان را جشن میگیرم.