پسر ١٠ سالهاى وارد قهوه فروشى هتلى شد و پشت میزى نشست.
خدمتکار براى سفارش گرفتن سراغش رفت.پسر پرسید: بستنى با شکلات چند است؟خدمتکار گفت: ٥٠ سنت پسر کوچک دستش را در جیبش کرد، تمام پول خردهایش را در آورد و شمرد. بعدپرسید: بستنى خالى چند است؟خدمتکار با توجه به این که تمام میزها پر شده بود و عدهاى بیرون قهوه فروشى منتظر خالى شدن میز ایستاده بودند،بابیحوصلگى گفت: ٣٥ سنت پسر دوباره سکههایش را شمرد و گفت: براى من یک بستنى بیاورید.خدمتکار یک بستنى آورد وصورتحساب را نیز روى میز گذاشت ورفت.پسربستنى را تمام کرد،صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوقدار پرداخت کرد و رفت.هنگامى که خدمتکار براى تمیز کردنمیز رفت، گریهاش گرفت پسر بچه روى میز در کنار بشقاب خالى، ١٥ سنت براى او انعام گذاشته بود!یعنى او با پولهایش میتوانست بستنى با شکلات بخورد امّا چون پولى براى انعام دادن برایش باقى نمیماند،این کار را نکرده بود و بستنى خالى خورده بود!
***
من دانشجوى سال دوم بودم.
یک روزسر جلسه امتحان وقتى چشمم به سوال آخرافتاد، خندهام گرفت. فکر کردم استاد حتماً قصد شوخى کردن داشته است.سوال این بود: «نام کوچک زنى که محوطه دانشکده را نظافت میکندچیست؟
من آن زن نظافتچى را بارها دیده بودم. زنى بلند قد، با موهاى جوگندمى وحدوداً شصت ساله بود. امّا نام کوچکش را از کجا باید میدانستم؟ من برگه امتحانى را تحویل دادم وسوال آخر را بیجواب گذاشتم. درست قبل از آن که از کلاس خارج شوم دانشجویى از استاد سوال کرد آیا سوال آخر هم در بارمبندى نمرات محسوب میشود؟ استادگفت: حتماً و ادامه داد: شما درحرفه خود با آدمهاى بسیارىملاقات خواهید کرد. همه آنها مهم هستندو شایسته توجه و ملاحظه شمامیباشند،حتى اگر تنها کارى که میکنید لبخند زدن و سلام کردن به آنهاباشد.من این درس را هیچگاه فراموش نکردهام
***
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید،استراتژی خودرا تغییر بدهید!خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد.باورداشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش وروحتان مایه بگذارید،این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید.
من نمیدونم استراتژی دقیقا به چی میگن ، ولی اگه بدونم حتما تغییرش میدم .
فکر میکنم نیمی از ایرانیان مخالف تیپ دادن یا همان انعام هستند.
کاش واقعا توجه ما به اطرافیان در حد یک لبخند هم بود.اصلا ما همو میبینیم؟؟؟
تولدتان با تاخیر مبارک.امید که سالهای سال خوشبخت و سعادتمند زندگی کنید.پستی که در آن شکر نعمت ها را به جا آورده بودید بسیار خواندنی بود و پست آخرتان بسار آموزنده.
شاد باشید
ممنون از حضور و تبریک شما
سلام الهام عزیز ....
میلادت گلباران عزیزم ، البته شرمنده من با تاخیر آمدم ...
امیدوارم سال سبز سبز سبز سبز داشته باشید ....
سلام عزیزم ممنون
سلام ....تولدت مبارک
میدونم دیر رسیدم اما یک عمل کوچک داشتم که حسابی وقتم رو گرفته بود.
امیدوارم ۱۰۰ ساله بشی
مرسی عزیزم
الان خوبی؟
سلام.
وبلاگ خوبی دارید ، خوشحال میشم سری به وبلاگ من بزنین.
موفق باشید.
سلام عزیزم خسته نباشی.
مطلب قشنگی بود.
امیدوارم باز هم از این مطالب قشنگ تو پیجت ببیبنم.
موفق باشی گلم
بای
سلام الهام جان چقدر دلم برای اینجا تنگ شده بود.چند وقت به اینترنت دسترسی نداشتم
تولدت مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک باشه
امیدوارم ۱۰۰ ساله بشی با سلامتی
آخی دلم برای اون پسره خیلی سوخت اما چه دل بزرگی داشت که خواست دلشو رد کرد اما انعامشو داد.ماها از زیر انعام دادن در می ریم.
خوب دیگه تفاوت فرهنگها اینجورجاها بیشتر خودشو نشون میده
خیلی جالبه مشابه داستان دوم برای من اتفاق افتاد و اون موقع بود که فهمیدم چقدر نسبت به اطرافم کم توجه هستم
ممنون مطلب آموزنده ایست.
باز که پستت و لال کردی!
خلاصه بگم برای پست بالاییت
اون روزا:
چهار شنبه سوری
این روزها:
چهار شنبه سوزی!
پست که لال نمیشه کر میشه
:)
سلام دوست گلم سال نو رو بهت تبریک میگم
به مناسبت سال نو بروز کردم منتظر حضورت هستم
ممنونم
سال خوبی داشته باشی
مینا
درود الهام جان
و اول از همه باید یک عذر خواهی بزرگ داشته باشم از حضور پر مهرت به دلیل غیبتم و البته محروم ماندن از دلنوشته هایی چنین دوست داشتنی .
و اما در مورد این پست باید بگویم که چه شاهکاری کرده استادت با آن سوال پایانی که مهمترین درس ترم را به دانشجویانش داشته که بی تفاوت نباشند به حوالی شان .