روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

مرد همیشه سبز

 

TubeImage.com

چقدر کوتاه و تکان دهنده

و چقدر تلخ.

خسروشکیبایی ...

خدایا

حالا خاطرات او، پرده ی سینمای ذهن هامان است.

 شبهایی که در نقش یک راهزن ،دل از همه ی ما ربود.

 "مراد بیگ " حتی به مرگ هم التماس نکرد...

مرد خانه ی سبز به ابدیت پیوست!!خانه ی سبزی که روح سبزش حریر خاطرات شبهای نوجوانیم را ورق میزند.

هامون.اولین بار بود که میدیدمش.عاشق پیشه ای بیقرار

پدر مهربان کیمیا و سهم او از فرزند که یک یادش بخیر ساده شد.

خواهران غریب وسرودن ترانه ی مادر

مادر من مادر من تو یاری و یاور من....

هنوز هم باور ندارم که دیگر او را نداریم.

صدایی که لحظه لحظه ی خستگیهایم را مرهم بود،وقتی که صدای پای آب سهراب را با صدای

او میشنوی خود را سوار بر امواج آب میبینی.

 

بزرگ بود

و از اهالی امروز

و با تمام افق های باز نسبت داشت

و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید.

صداش

به شکل حزن پریشان واقعیت بود

و پلک هاش

مسیر نبض عناصر را

به ما نشان می داد.

 

***

 و بارها دیدیم

که با چقدر سبد

برای چیدن یک خوشه بشارت رفت.

ولی نشد

که روبروی وضوح کبوتران بنشیند

 

««««و رفت تا لب هیچ

و پشت حوصله نورها دراز کشید و هیچ فکر نکرد

که ما میان پریشانی تلفظ درها

برای خوردن یک سیب

چقدر تنها ماندیم....!»»»

 

 

می نوازم یادت را...

رد پای تو هنوز مانده بر روی غروب لحظات....

تو نرفتی زینجا

یاد تو پر شده در خاطره ها...

     و امروز روز وداع با خسرو شکیبایی، زمردنگین ایران زمینست.

TubeImage.com عکس:بابک برزویه/فارس نیوز

*نظرات هنرمندان درمورد استاد خسرو شکیبایی در بخش نظرات منعکس گردیده است.* 

خسرو شکیبایی به روایت خسروشکیبایی

 

 

چله نشین تو شدم

 

 

 

نظرات 95 + ارسال نظر
هومن ب ن د یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ق.ظ

روحش شاد.
حالا در آن عالم خوش است.
با آن صدای دوس داشتنیش
خدایی اش هم حس خوبی به من میداد.
حسی دوستش داشتم.
مخصوصا مرادبیک و خانه ی سبز از جمله سریالهایی بوده که من در عمرم نگاه کردم.
زیاد اهل سریال دیدن نبودم
امیدوارم روحش آرام باشد که حتما هست .
به شما هم تسلیت میگویم.
امیدوارم غم آخرت باشد

گل مینا یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 02:31 ق.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

مراد بیگ هامون و حتی آخرین نقشش تو فیلم اتوبوس شب عروسک فرنگی و... همیشه فوق العاده بود محشر و بدون نقص..
به جای اینکه اون با فیلم همراه بشه فیلم با اون همراه می شد.
صدایی سرشار از احساس داشت و وجودی سرشارتر..
افسوس که خوبان ک به یک می روند و ما چاره ای نداریم جز اینکه یا بمانیم و ببینیم یا برویم و ...
روحش شاد هنرمند سبز ساکت..

سیما یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:35 ق.ظ http://gharibenili.blogfa.com/


انالله و انا الیه راجعون ....

روحش شاد ....
و یادش گرامی .....

سروش عباسی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 10:41 ق.ظ

مردم و اهالی هنر فردا صبح پیکر بازیگر سینما و تئاتر را بدرقه می کنند

خسرو برای زنده ماندن شکیبایی نکرد

بازیگر مطرح سینما ساعت 9 صبح روز گذشته به علت نارسایی قلبی در بیمارستان پارسیان تهران دارفانی را وداع گفت.
صبح روز گذشته در حالی پزشکان بیمارستان پارسیان خبر در گذشت خسرو شکیبایی را اعلام کردند که تا حوالی ظهر این خبر برای بازیگران سینما غیر قابل باور بود.امین تارخ بازیگر سینما و تلویزیون سخنگوی هیات مدیره خانه سینما درباره ستاد تشییع این هنرمند گفت: ستاد تشییع و بزرگداشت خسرو شکیبایی به سرپرستی پرویز پرستویی تشکیل شده است تا همه مسائل مربوط به تشییع خاکسپاری و بزرگداشت این هنرمند فقید سینمای ایران اعم از چاپ پوستر و سخنرانی ها و ....... را پیگیری نماید. جمشید مشایخی بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینمای ایران گفت: خسرو شکیبایی در تئاتر و سینمای ایران ان قدر درخشید که ستاره شد. حمید فرخ نژاد هم بیان داشت : خبر مرگ خسرو شکیبایی را که شنیدم شوکه شدم یک چیزهایی و یک کسانی ارم را به یاد گذشته های خوب می اندازند و اسم انها مساوی است با یک حس خیلی خوب. همچنین نیکی کریمی : خیلی متاسفم که یک انسان خوب و یک بازیگر فوق العاده که جزو استثنایی ترین بازیگران بود از میان ما رفت. مهرانه مهین ترابی گفت: اسمان هنر ایران یکی از بزرگترین ستاره های خود را از دست داد او هنرمند خلاقی بود که مشخص ترین ویژگی اش، حساسیت فوقالعاده اش بود حساسیتی که گاهی او را غیر قابل دسترس می کرد لحظاتی را که در خانه سبز خلق کردیم همیشه برایم عزیز و به یاد ماندنی است. از سوی دیگر داریوش مهرجویی که در حال حاظر در ارمنستان به سر می برد گفت: درد بزرگی بر ما نازل شد تسلیت بر همه خانواده سینما گفتنی است خسرو شکیبایی 64 سال سن داشت و در بیش از 70 اثر سینمایی و تلویزیونی نقش افرینی کرد. پیکر این هنرمند ساعت 9 صبح فردا یکشنبه از مقابل تالار وحدت تشییع می شود.

علی یکشنبه 30 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 11:51 ب.ظ http://www.hazrateeshgh.blogfa.com/

خدایش رحمت کند..

سلام

تبریک به مناسبت مالکیت وبلاگی جامع..

یا حق.

مهسا دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:14 ب.ظ

سلام ،حال همه ی ما خوب است
ملالی نیست جز گم شدن باد به باغ خیالی دورکه مردم به آن شادمانی بی سبب می گویند
با این همه عمری اگر باقی بود... طوری از کنار زندگی می گذرم که نه زانوی آهوی بی جفت بلرزد ونه رویین دل نا ماندگار بی پرده...

این نوشته با دکلمه زیبای استاد شکیبایی هست.
همیشه تو خانه سبز می گفت اگه قهر کنی حرف که می زنی؟
اما اینبار خودش زد زیر حرفش..دیگه حرف نمی زنه.

دیروز بی شکیب استاد شکیبایی عزیز را روانه ارامگاه جاودانه اش کردیم ..

استاد خانه اخرتت سبز باد ..

علی بینش پژوه دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 07:21 ب.ظ

رفتنش را هرگز باور ندارم.

حالا می دانم همه ما

جوری غریب ادامه دریا و

نشانی آن شوق پر گریه ایم.

گریه در گریه،خنده به شوق،

نوش!

نوش...لاجرعه لیالی!

در جمع من و این بغض بی قرار

جای تو خالی!

آرش دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

واقعا نمیدونم چه جوری میشه توصیفش کرد.خیلی بزرگ بود و خیلی زود از بین ما رفت.نوع بازیش لحن صداش یعنی واقعا کسی می تونه جای همچین بازیگری رو پر کنه!!!!!
روحش شاد و همیشه سبز باد سبز سبز

من دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:28 ب.ظ http://itsmine.blogfa.com

خانه ی سبزش بر تن لبریز از عشقش مبارک...
روحش شاد...

شقایق دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 08:45 ب.ظ

« و نترسیم از مرگ
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در حنجره سرخ گلو می‌خواند
مرگ گاهی ریحان می‌چیند
گاه در سایه نشسته‌ست و به ما می‌نگرد »


باورم نیست که تو رفتی و خاموش شدی

مشکی پوش دوشنبه 31 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 09:54 ب.ظ

آن خسروی شیرین
آن بیدل سرمست
آن یار خوش آهنگ
باشوق وجودش
همراه دلم رفت

سروش عباسی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:15 ق.ظ

نشانی جدید خسرو شکیبایی قطعه هنرمندان ردیف 144 شماره 24
مراسم یاد بود خسرو شکیبایی در سومین روز در گذشت وی فردا اول مرداد در مسجد جامع شهرک غرب رو به روی مجتمع میلاد نور برگزار میشود این مراسم از طرف خانه سینما و خانواده ان مرحوم ساعت 15:30 تا 17 برپا میشود.

احمد سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:21 ق.ظ http://www.joharharaman.blogA.COM

درود
ممنون
کاری متفاوت بود
روحش شاد و یادش سبز
هامون.
بدرود

غزل سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:45 ب.ظ

آخ یادش بخیر

با اشعار علی صالحی وقتی آشنا شدم که این کاست را شنیدم
نامه ها با صدای خسروشکیبایی

ای داد بیداد که رفت
صداش تو گوشمه:
کاش میدانستیم هیچ پروانه ای پریروز پیلگی خویش را به یاد نمی آورد ،
حالا مهم نیست که تشنه به رویای آب میمیریم !
از خانه که می آیی ،
یک دستمال سفید، پاکتی سیگار، گزینه شعر فروغ، و تحملی طولانی بیاور ،‌
احتمال گریستن ما بسیار است!

گریستن برای تو پایانی ندارد
دردانه سبز ایران خدا پشت و پناهت

مهدی سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:02 ب.ظ

روز وداع با خسرو شکیبایی، عزیزی که احتیاج به معرفی ندارد. او صبح جمعه 28 تیرماه، هنر ایران را سوگوار کرد و ساده و بی صدا از میان مان رفت. همان گونه که خودش از زبان سیدعلی صالحی خوانده بود:
«حالا ساده و بی سایه می آییم/
همانجا در اندوه آدمیان از مه بدر می شویم/
دمی نزدیک تر از ارواح گمشدگان گریه می کنیم.»

حریردریا سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:14 ب.ظ

تا بهار دلنشین آمده سوی چمن

ای بهار آرزو بر سرم سایه فگن

چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر

تا که گلباران شود کلبه ی ویران من

تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان

تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان

چون سپندم بر سر آتش نشان بنشین دمی

چون سرشک اندر کنار بنشین بنشان سوز نهان

بازآ ببین در حیرتم بشکن سکوت خلوتم

چون لاله ی تنها ببین بر چهره داغ حسرتم

ای روی تو آیینه ام عشقت غم دیرینه ام

بازآچون گل در این بهار سر را بنه در سینه ام



تقدیم به تو که این ترانه را دوست داشتی


فرزانه سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:10 ب.ظ

خسرو شکیبایی در حالی با علاقه مندان خود و چه بسا کسانی که به واسطه حضور گرم او عاشق سینما شده بودند، وداع گفت که در سال های اخیر هر بار او را خمیده تر و خموده تر و رنجورتر می دیدند و به روی خودشان نمی آوردند.
مگر می شود هامون پیر شود؟
مگر می شود آن همه عشق خموده شود؟
مگر می شود آن شانه های عریض خم شوند؟
مگر می شود او رفته باشدو در قطعه هنرمندان جا خوش کرده باشد؟

غزل سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:28 ب.ظ

خانه هامان سبز شد زین خسرو شیرین سخن

چون که اورا شیرحق مولاعلی دم سازبود

الهام سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:13 ب.ظ

هوای حوصله ابریست

علیرضا سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:22 ب.ظ

بسیار دوستش می داشته ام . از این خبر اندوهگین ام و اشک در چشمهایم سرگردان است . یاد و هنرش همواره گرامیست اگرچه هنوز خبر را باور نکرده ام . چنان با شخصیت هنرمند او دلم خوگرفته است که تماشای نقش هایی که بازی کرده است همواره جزیی از بهتری خاطره های زندگیم می ماند تصویری که در تار و پود من نقش بسته است . چه صمیمی و عاشقانه است نقش تو .
ع . باران

رومینا سه‌شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:27 ب.ظ

بیانش آن‌قدر شاعرانه بود که وی را به دکلمه اشعار شاعران واداشت. حالا که رفت شاید این شعر با صدا و دکلمه خود شکیبایی به یادمان می‌آید:

هه! مرا نمی‌شناسد مرگ!
یا کودک است هنوز، و یا شاعران ساکتند !
حالا برو ای مرگ، برادر، ای بیم ساده آشنا
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!
.
.
.
حالا ما برای تو می خوانیم:
حال همه ما خوبست !اما تو باور مکن

سحر چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:19 ق.ظ http://www.perspolisgirls.blogfa.com

سلام.خوبی؟
من هنوزم که هنوز مات و مهبوتم....
راستی کم پیداییی!!!!!؟؟؟؟
بازم خبر بده که آپی...
منم قرار آپ کنم فردا بهم سر بزن
منتظرتم

حامد چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 03:35 ق.ظ http://www.cornell.iranblog.com

الهم خانم سلام یاد یاران سفر کرده بخیر تو ۷ تیر کم میای الهام ولی خودت و دوستات به این سایت سر بزنید که مطالب جالبی داره وب لاگ خودم نیست ولی قشنگه

شازده خانوم چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:42 ق.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

چه حیف.....
چه زود...........

علی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:17 ق.ظ http://faryadnameha.blogfa.com

یادش گرامی.

همانی که می گفت با صدای ملودیکش که :

سبز سبزم ریشه دارم
من درختی استوارم

پس چی شد آن آقای سبز سبز؟!

درخت استوار ؟!

غم به واژه هایم سرازیر شده.

پستت عالی بود.

من هم کمی درباره اش نوشته ام.

علی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:18 ق.ظ http://faryadnameha.blogfa.com

درود

با " می نویسمی " تازه از راه رسیده ام و بی صبرانه انتظار محبتت را می کشم.

منتظرتم

شاد و پیروز باشی[گل]

سیاوش کاویان چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 10:31 ق.ظ http://mby.blogfa.com

بسیار خوب فقدان این هنرمند را به تحریر و تصویر کشیده اید.
به نظر من کار شما یکی از جاودانه ترین یاد بود های این هنرمند است.
همیشه شاد و همیشه خندان باشید.

علی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:52 ب.ظ

آفرین به شما که با این تعصب و احساس از هنرمندتان مینویسید.نقد شما را در هفت تیر خواندم .
خسرو شکیبایی بازیگر بینظیر صحنه ها بود و بدور از هرنوع بت سازی قبول کنیم که دیگر مانند او نخواهیم داشت.

سیدمهدی طاهری چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:03 ب.ظ

اکنون که به پشت هیچستان سفر کرده است.امید داریم که رگهایش پر از قاصدکان نور بادا.آمین .
با نثار یک "فاتحه " یادش را به نور مزین سازیم.

سمیرامیس چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:38 ب.ظ

خواب دیدم
خانه ای خریدم
بی پرده
بی پنجره
بی در
بی دیوار
هی هی
خسرو جان شیرین ما
رفتی و آتش زدی بر دل همه
من دوباره پدر از دست دادم
خسرو رفت و شکیبایی از همه ما گرفت
فقط اشک مرحم دل زخم خورده من است
حسرت دیدار تو تا ابد بر دلم باقیست
دوستت دارم تا ابد
تا ابد
تا ابد

امین امینی چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:43 ب.ظ

سبز سبز بود ریشه داشت
در زمستان هم بهار بود
شور و عشق وشادی اش را
از خدایش هدیه داشت
هر که هست و هر که باشدچشمه بود پاک بود زلال بود...
هیچ وقت نمیگم زنده یاد و مرحوم...نمیگم فوت کرد..مرد...چون شکیبایی همیشه زنده است و زنده می مونه...یک هنرمند واقعی همیشه هست...
یک فاتحه کمترین کاریه که میشه کرد...
برای شکیبایی که واقعا شکیب بود..

خیـــــــــــــــــــــــــلی دلم براش تنگ شده ..................................

حسین محمدپور چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 06:57 ب.ظ

مرگ آن نیست که در قبره سیاه دفن شویم
مرگ آن است که از خاطره ها محو شویم .
روحش شاد یادش گرlمی

سعید چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:22 ب.ظ

خدایش
بیامرزد، روحش شاد، یادش گرامی، صدایش ماندگار، اثرهایش همیشگی، دوستش داشتم ،الان دیگه نیست، خیلی متاثر شدم، خداوند نگهدارش
تاریخ وفات28/4/1387
ساعت:9 صبح
مکان:بیمارستان پارسیان تهران
بر اثر سکته قلبی در سن 64 سالگی
خداحافظ پرده نشین محفوظ گریه ها

خداحافظ عزیز بوسه های معصوم هفت سالگی

خداحافظ گلم
خوبم
برادرم

خداحافظ برادر بی دلیل رفتن ها

خداحافظ

الهام چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:35 ب.ظ http://piadehdarbaran.blogfa.com

سلام الهام گلم خوبی؟
خیلی خوبه که تو به بهانه های مختلف یادی از هنرمندان و بزرگان ایران می کنی
اما کاش این بهانه هیچ وقت در مرگ این عزیزان نباشه
کاش تا وقتی هستد قدرشون رو بدونیم






سلام
خوب که ...
حال همه ی ما خوبست اما تو باور مکن.
بگذریم...به نکته ی خوبی اشاره کردی خوبست تا زنده هستند قدرشان را بدانیم اما سهم من وما در دانستن این قدر چقدر است؟
روزگار نوجوانیم را با گوش کردن به صدای دلنشینش سپری کردم

صدای پای آب-نامه ها حجم سبز و ....
وبا نقش هایش زندگی کردم.
اما اگر بعد از رفتنش هم یادش کردم و از او نوشتم به این دلیلست که قدردان او باشم چرا که تا زنده بود هنرمند محبوبم بود و در قلبم جای داشت و اکنون که نیست باز هم هست...

مهدی (saw) چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:41 ب.ظ

بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای آینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خاک دست کشیدیم
و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
برای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم

امید چهارشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:15 ب.ظ http://mardemordad.blogfa.com

چشمهایش خیس بود

قامتش خشک

و شمایل نسل گمشده ی گیج من بود .

ما چشمهایمان خشک است


گونه هامان خیس .

ایلیا پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 02:01 ق.ظ

خانم ترانه علیدوستی به یاد این هنرمند بزرگ مطلب زیبایی نوشته که گفتم شاید شما هم با خواندن این مطلب مثل من قطره اشکی از گوشه چشماتون سرازیر بشه


به خاطر آن چهارشنبه ها


توی دکور خوش رنگ و لعاب و مدرن تلویزیون آن روزها،یک جور خاصی کج می ایستاد...انگار که بخواهد راهش را بگیرد و برود.اما قبلش حرفی را یادش می آمد و پا شل می کرد،یک دستش را می آورد بالا،انگشت اشاره اش را می گرفت رو به ((عاطفه))،ابروهایش را می داد بالا،طوری که می رفتند زیر چتری های لخت و پر کلاغی موهای پرپشتش،سرش را تکان می داد و با توپ پر می گفت:((هر کاری می خوای بکن،ولی...))چند بار نرم و تند تند پلک می زد،صدایش را می آورد پایین و از ته گلو می گفت:((قهر نکن!))... بعد لبش یک کمی می لرزید،انگار بخواهد چیز دیگری هم بگوید... نمی گفت.سرش را با حرکت ریزی تکان می داد و نور روی موهایش برق می زد.سکوت می کرد.دستش را می انداخت.این پا و آن پا می کرد.شانه های پهنش را می داد عقب ، نگاهش را از عاطفه می گرفت ، می چرخید ، می رفت
ما هم می مردیم...می مردیم
خسرو شکیبایی عزیز! از تو ممنونم به خاطر آن شانه های پهن ، آن سر تکان دادن ها... و عمری که برای ما صرف کردی
از تو ممنونم به خاطر آن چهارشنبه شب ها ، و آن جور خاصی که می گفتی: سبز خداحافظ

مریم پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ق.ظ

خداحافظ ای شعر شبهای روشن
خداحافظ ای قصه عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن عشق
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دلهای خسته
تو را می سپارم به مینای مهتاب
تو را می سپارم به دامان دریا
اگر شب نشینم اگر شب شکسته
تو را می سپارم به رویای فردا
به شب می سپارم تو را تا نسوزد
به دل می سپارم تو را تا نمیرد
اگر چشمه واژه از غم نخشکد
اگر روزگار این صدا را نگیرد
خداحافظ ای برگ و بار دل من
خداحافظ ای سایه سار همیشه

سینا پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:16 ب.ظ

وداع آخرین با صاحب آن شانه‌های عریض

امروز دوستداران خسرو شکیبایی با او در ازدحام نه در خلوت وداع کردند. وداع با او که یک آدم مخصوص به خود بود، وداع با او که خاطره‌های بسیاری را ساخت و ... وداع با او که صاحب آن شانه‌های عریض بود که به سختی در روپوش نایلونی سردخانه فشرده شده بودند.

امروز صبح وقتی عکس روزنامه را از جسد بایگانی شده خسرو شکیبایی دیدم اولین چیزی که توجهم را جلب کرد شانه‌های پهن و عریض او بود که حتماً پیدا کردن روپوشی که بتواند آنها را در خود بگیرد، مشکل‌ساز شده بود. شانه‌هایی که مهمترین شناسه فیزیک ظاهری این بازیگر در کنار دست‌های بلندش بودند. حتی از زیر کت و شلوار هم خودنمایی می‌کرد... ولی امروز در پوشش نایلونی روپوش سردخانه‌ دیگر پنهان نبود.

(خبرگزاری مهر)

لیلی پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:21 ب.ظ

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست
مرگ وارونه یک زنجره نیست
مرگ در ذهن اقاقی جاری است
مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد
مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می گوید
مرگ با خوشه انگور می اید به دهان
مرگ در حنجره سرخ گلو می خواند
مرگ مسوول قشنگی پر شاپرک است
مرگ گاهی ریحان می چیند
مرگ گاهی ودکا می نوشد
گاه در سایه نشسته است به ما می نگرد
و همه می دانیم
ریه های لذت پر اکسیژن مرگ است

مهرنوش پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ب.ظ

بیا برویم روبروی باد شمال ,
آن سوی پرچین گریه ها
سر پناهی خیس از مژه های ماه را بلدم که بیراهه دریا نیست دیگر از این همه سلام ظبط شده بر روی آداب لاجرم خسته ام بیا بویم ,
آن سوی هرچه حرف و حدیث امروز است همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست ,
می توانیم حتی بدون تکلم کامله ای کامل شویم
می توانیم دمی در برابر جهان به یک واژه ساده قناعت کنیم من حدس می زنم از آغاز آن همه سال و ماه هنوز بیت ساده ای از غربت گریه را به یاد خواهم آورد
من خودم هستم
بی خودی این آینه را روبروی خاطره مگیر ,
هیچ اتفاق خواستی رخ نداده است .
تنها شبی هفت ساله خوابیدم و بامدادان هزار ساله بر خواستم ...

احسان پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 05:06 ب.ظ http://www.ehsan-bahrami.blogfa.com

سلام.شک بزرگی بود بر پیکره ی سینمای ایران.خداوند صبرمان دهد..
وبلاگت خیلی عالیه.ممنون که سر زدی.بازم بیا.مرسی

الهام پنج‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 08:24 ب.ظ

شب هفت خشروشکیبایی و باران

هفت شب شد که نیستی...
لحظه ثانیه ساعت ها روزها هفته ماه و سالها هم خواهند آمد و تو نیستی
اما یادت زنده است
دوست داشتم زیر باران به مزارت بیایم
همانجا که مرد سبزمان آرام در آن آرمیده است

یادته چه زیبا خواندی:
چترها را باید بست

زیر باران باید رفت

فکر را خاطره را زیر باران باید برد

با همه مردم شهر زیر باران باید رفت

دوست را زیر باران باید دید

عشق را زیر باران باید جست

زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد، نیلوفر کاشت

زندگى تر شدن پى در پى

زندگى آب تنى کردن در حوضچه اکنون است
***
اکنون با رفتن تو گونه هایم شبیه زندگی این شعرست.
تر شدن پی در پی...


گل مینا جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 09:18 ب.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

آدم که بگویم به روزم اما...

باز هم غم بر دلم نشست...

شکیبا مرد هنرمان ...

رفتنت را باور نیست...

میترا یزدانی جمعه 4 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:46 ب.ظ

روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
چیزهایی هست که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
پرم از راه از پل از رود از موج
پرم از سایه برگی در آب
چه درونم تنهاست...

رفت تا بالا تا اوج



آزاد ایزد پناه شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:27 ق.ظ

خدابیامرزدش خیلی مرد بود. وبلاک تو هم خیلی قشنگه

ترانه خانه شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ق.ظ http://blog.360.yahoo.com/TaranehKhaneh

خبردادن که تو رفتی ، که دیگه رنگ ِ رویایی
صدات امـّا میگه هستی ، که با مایی که اینجایی
آهای هم کوچه ،هم خونه ؛ دلم بی تو نمی تونه
تحمّـل بی تو چه سخته ، چقد سخته شکیبایی
چقد سخته شکیبایی

Shadmehr Lover شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:55 ق.ظ http://doostdar88.persianblog.ir

سلام عزیز...می بخشی اینقدر دیر شد متاسفانه اونایی که خوبن پشت سر هم دارن میرن...فکر نکنم هیچ وقت خانه سبز رو که در اون با مهرانه مهین ترابی هم بازی بود فراموش کنم جدا که داستان جالبی داشت...تقریبا یه دهه از فوت حمید مصدق هم میگذره اونم هیچ وقت یادم نمیره همه شعراش یه عالمه خاطرس برام.ممنون و تا بعد

محمد.ع شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ

لعنت به غروب تیرماه ۸۷
لعنت به جمعه اخر تیر

خسرو شکیبایی عزیز تو تصنیف جمعه را خوب تفسیر کردی

جمعه وقت رفتنه
موسم دلکندنه


مجید شنبه 5 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 11:52 ق.ظ http://7taeeha.blogfa.com

سلام

مرسی که سر زدید.

خسرو خان زود رفت خیلی زود!
خوش به حال ِ‌عزراییل!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد