روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

سال ؟۲۰۰

 

Free Image Hosting at allyoucanupload.com 

سال سقوط عاطفه

                        تا بی نهایت زیر صفر

                                                     نهایت معراج ذهن

                                                                               اندیشه ی تفسیر صفر

 

 یادم نیست داریوش این ترانه رو کی خوند، اما برای سال ۲۰۰۰ خونده بود.خبر نداشت که آدما در سال ۲۰۰۰ گم شدند و حتی به (۰) اول  آنهم نرسیدند،چه رسد به اندیشیدن و تفسیر آن!

  • امروز ایمیلی دریافت کردم مبنی بر بستری شدن هنرمندی که سالیان سال در زیر آسمان شهرمان با او زندگی کردیم- شادمان کرد.در بیمارستان روانی!
  • چند روز پیش عکسهای ورزشکاریو دیدم که بلندی قدش از تمام سروهای شهرم بیشتر به چشم می آمد اما به مهمانی خروارها خاک دعوت شد.
  • سال گذشته همین موقع ها خبر کمای ابدی هنرمندی را شنیدم که اعتقادش حکم مرگش بود به گونه ای که در سالمرگش صداها بریده بود

و...

اما بازهم نوشتم .

از امید

امیدوار باشید.امید همین نزدیکیهاست کافیست بخوانیدش سریع اجابت میکند.

اما راستش بریدم...

 

چقدر دروغ ؟چقدر فریب؟چقدر خبر بد؟

ما را چه میشود؟

 

خواندم که تیرتپر قصه ی هژیرها بایکوت شد.

چرا؟؟؟

آخه مردمو می خندوند.بزرگترین جرم!

 

این ناگزیره واسه ما سیر صعودی تا سقوط همیشه قصه ی صدا تمومه با حرف سکوت...

و آیا باز هم سکوت؟

 

از بایکوت تا آسایشگاه

 

 

 

نظرات 29 + ارسال نظر
sepideh پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:26 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

دارم دیوونه میشم، اصلاً باورم نمیشه ....

تا کی با استعدادهامون باید پرپر بشن و کسی به دادشون نرسه ؟؟؟

اون از منوچهر نوذری ...

اون از ناصر ....

اینم از مهران غفوریان ...

نفر بعد کیه ؟؟؟؟ خدا میدونه ....

فقط خدا رحم کنه ....

شقایق پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:58 ق.ظ

واقعا وافعا واقعا...............متاسف شدم.
پسر با استعداد طنز.کسی که بنیانگزار سریالهای نودقسمتیست.
کسی که به معنای واقعی مردم را می خنداند.
امیدوارم زودتر خوب بشه.حیف از این استعدادها که اینگونه روانه ناکجا آباد میشوند.
یا از کشور گریزون میشوند یا اگر در کشور بمانند راهی ...

برایش دعا کنیم .
زیر آسمان این شهر چه اتفاقها که نمی افته...

مبهوت پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:30 ب.ظ

جوانان ما به کجا می روند؟
چه بلایی دارند بر سرمان می آورند از هنرمند گرفته تا دانشجو پزشک و ....
خدا بدادمان برسد.

آهوخانوم پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:00 ب.ظ http://ahookhanom.persianblog.ir

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشک های دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که ناتمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود
عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما
از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح
بیرون فتاده بود به یکباره راز ما
رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم
در لابلای دامن شبرنگ زندگی
رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان
فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی
من از دو چشم روشن و گریان گریختم
از خنده های وحشی توفان گریختم
از بستر وصال به آغوش سرد هجر
آزرده از ملامت وجدان گریختم
ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز
دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر
می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم
مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر
روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش
در دامن سکوت به تلخی گریستم
نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها
دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

فروغ فرخزاد

علیرضا پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:27 ب.ظ http://www.hafti-hafti.blogsky.com

بله ! معلومه که باز هم سکوت...
اون کامنت قبلی منو یادته که رقت قلب و قوت قلبو ... بود و گفتم کی باید تقیه کرد و کی باید اعتراض کرد ؟
اصلا از کجا میدونی همونی که بهش اعتراض میکنی اون اولش یه نفری نبوده که با یه نیت پاک تر از تو داشته به یکی دیگه اعتراض میکرده(شایدم اصلا نیتش پاک نبوده حالا فعلا نیت موضوعیت نداره) ؟ و از کجا میدونی که توی اعتراض کننده یه چیز بد تر ازون نخواهی شد ؟فعلا یه کاری کن که اگه نرفتی سراغت رو نگیرن و اگه رفتی بهت توجه نکنن و خدا هم که داره میبینه تو حالتی غیر حال و هوای بقیه هستی.
حیف که این بلاگ اسکای پیام خصوصی نداره !!!
خداییش خودت رو میسازی که اگه گفتن بیا برو مثلا تشتک آباد دست تو ! عدل و داد و آسایش و آرامش و رفاه و امنیت و ... رو اونجا برقرار کن بتونی ؟
۱۱۴/۱۱۰

غزل پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 04:57 ب.ظ

آدما با هم و تنها هر کدوم یه جور معما

بعضی واژه ها یه رازن بعضی واژه ها بی معنا

آدما نقشای رنگین گاهی شادن گاهی غمگین

آخه زندگی بنا نیست که سراسر باشه شیرین

زیر آسمون این شهر چرا دشمنی چرا قهر

وقتی که می شه تهی کرد جام زندگی رو از زهر

خیلی ناراحت شدم.قبلا هم یه چیزایی شنیده بودم .
امیدوارم هرچه زودتر خوب بشه و به دنیای هنر برگرده.بسیار با استعداد و با نمکه


ناهید پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:05 ب.ظ

عاقبت اتفاق افتاده برای او ، محصول یک سلسله وقایع و بدبیاری های سنگین است. نیمی از آن هم برای از هم گسیختگی یک هنرمند مشهور بس است. کاش خبرنگاران بجای بحث های بی سرانجام سیاسی این دلایل را واشکافی می کردند تا مردم بدانند مسئول بازی با سرنوشت سرمایه های هنری اشان چه کسان و جریاناتی هستند. بدون شک اگر این اتفاق در اروپا بود هیچ خبرنگاری به تنها معلول و محصول و عاقبت اشاره نمی کرد. نفرین بر بی مسئولیتی و سکوت برتنهایی در گرفتاری - امید که ایشان سلامتی خود را باز یابد.

من پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:15 ب.ظ

•باورت مى شه نمى دونم باید مصاحبه را از کجا و با چه سئوالى شروع کنم؟
آره. ولى چرا؟
•چون توى این چند وقت اینقدر اتفاقات مختلف براى تو افتاده که نمى دانم باید با کدومش مصاحبه را شروع کنم. حالا به نظر خودت از تلویزیون بگم یا از سینما؟
از تلویزیون نگو، از سینما بپرس.
•چرا؟ تو که همیشه مى گفتى من بچه تلویزیونم؟
آره ولى ضدحالى که تلویزیون توى این دو سال به من زد، هیچ کس نزده بود و شاید باعث و بانى تمام این اتفاقات دو سال گذشته اتفاقاتى بود که در تلویزیون براى من افتاد.
و سئوال آخر اینکه «مهران غفوریان» یعنى چه؟
مهران غفوریان عاشق خنداندن مردم.


علی پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:37 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com

واقعا متاسفم
برای خودم ،
برای مردم کشورم،
برای همه......

باران پاییزی پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:11 ب.ظ http://www.baranepaeeziii.persianblog.ir/

سلام خانوم گل مهربون
نوشته هات قشنگن
و خیلی هم دل سوز و ناراحت کننده
همه حرفات یه واقعیت هستش یه واقعیت تلخ و عذاب دهنده
ولی دنیای ما رو کلی آدم می سازن که هر کدون یه تفکری دارن و اکثرشون سر درگریبانن و می گن برو بابا دلت خوشه
من هم افسوس می خورم به دنیای که مجبوریم با آدمای برو بابایش سر کنیم

گل مینا پنج‌شنبه 13 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:31 ب.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

اگر بتونیم آدرس آسایشگاه و گیر بیاریم و به دیدارش بریم شاید با دیدن مهر و محبت و قدردانی مردم کمی حالش بهتر بشه این کوچکترین کاریه که ما می تونیم انجام بدیم.

موافقم...

مانا..... جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:29 ق.ظ http://www.rosebaran.com

روزگار بدیست.......
روزگار کینه......
جهل و عناد......
فرار و سرکشی.....
فراموشی و قدر ناشناسی......
ناسپاسی و نافرمانی.......
مرگ عزیزان......
پایمال شدن خون هایی همه پاک.....
سکوت خفقان......
دلیل بی دلیل.....
چرایی بی چگونه.....
سوالی بی جواب.....
زنگ بی ایمانی را میزنند......
بتها شایسته پرستش می شوند.....
همه سر کلاس فریب حاضرند........
آن که لایق است همیشه رانده می شود......
چون علی که رانده شد........
کاش می شد این همه را ندید و شاهد نبود......
و حالا بستری شدن استاد عاملی بابای قصه گوی رادیوی ایران.......
کاش.....
تلنگر عمیقی بود چون همیشه الهام عزیزم.
من هم به روزم عزیز دلم.

بانوی اردیبهشت جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ب.ظ http://gol-gav-zaban.blogfa.com/

سلام الهامم
دلم نمی خواد ناراحتت کنم اما برای محسن یگانه هم دعا کن .. حالش خوب نیست .

مانا..... جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:07 ب.ظ http://www.rosebaran.com

الهام.......الهام عزیزم......
بگو این زمهریر زخم و در به دری کی خسته خواهد شد؟
بگو این سر پناه تلخ گناه کی ویران خواهد شد.....؟
خسته ایم....
از پافتاده.....
پر هراس......
هر صدایی هر ندایی....هر حرکتی زخمی دیگر.......
مگر روح ویران شده چقدر تاب صبر دارد؟
در امتداد خط صبر به آخرش رسیده ایم.....
که در خود وامانده ایم.....
سکوت آخرین نشانه است.....
آخرین نشان از بی نشانی عدالت.....
چرا عدالت علی پا نگرفت؟؟؟
ساخته نشده ویرانی ام مگر؟؟؟
هیهات......هیهات......
بت ها شایسته پرستش.....
آدمیان در مسلخ فراموشی......
آدمکان آن سوی پرچین عدالت پی زخم و جنگ.....
پی گناه و ناعدالتی......
پی هر آنچه غیر علی بود......
این دنیا همه را لال می خواهد.......
و آدمیان همه لال شده اند.....
آدمکانند که سر تکان میدهند.....
چون دم سگانی از سر رضایت......
اینجا نشخوار هر روزه مرگ است......
ببخش....دلم پر بود....دردت را میدانم عزیزم......
با بغض خواندمت و اشک شدم......روی گونه های تو جای خوبی از لذت همدردی ست......دوستت دارم الهام عزیزم.....
خیلی زیاد.دوستت دارم.کاش مردان علی به پا خیزند.....آمین.

خالومسیح جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:20 ب.ظ http://khalo0-masih.blogfa.com

فقط میشه گفت افسوس و حیف

به امید سلامتی ایشان

پیمان جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:53 ب.ظ http://www.7tir.com

سلام الهام عزیز . اگر ممکنه یه لینک کنار وبلاگت به سایت هفت تیر بده . عنوان لینک هم بزار اخبار داغ هفت تیر ... از اینکه به مطلب مهران غفوریان لینک دادی هم ممنونم

گندم جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 09:15 ب.ظ http://banooye-shabnampoosh.blogfa.com

خیلی سخته وقتی می بینی یه عزیز جلوی چشات داره پر پر می شه و کاری از دستت بر نمی یاد . دوست داری دیگه نفس نکشی ...

الهام جمعه 14 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ب.ظ

http://mohsenyeghane.blogfa.com/post-54.aspx

برای محسن یگانه خواننده ی خوب ایرانمان آرزوی سلامتی میکنیم...

چیچیکا شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:22 ق.ظ http://http://taftook.blogsky.com/

خیلی زیبا بود .قلم زیباتون رو تبریک میگم یه بار به بلوگ من سر زدی منتظر حضور مجددتون هستم

آشنا شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 02:25 ق.ظ http://kootahnabin.blogfa.com

سلام

و خداوند شاید سیاسیون را هرگز نبخشد آنها که برای تحت سلطه داشتن عوام دست به هر تدبیری (یا به قول خودشان هر سیاستی) میزنند.

رضا شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:08 ب.ظ

عجب صبری خدا دارد...

هومن رهبری شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:18 ب.ظ

بسیار دوستش داشتم.
از آن زمان که جوانی گمنام بود و هر شب ساعت ۷:۳۰ تا۷:۴۵ بهمراه یار غار اون روزاش«بنفشه خواه» طنزی اجرا می کردن که برای اون زمان بی بدیل بود تا امروز.
خدا سلامتیش رو بهش برگردونه حتی اگه به نظر ما غیرممکن باشه.
------------------------------------------------------------------
راستی یه چیز بیربط با این پست : دلم برای هر دوی شما بسیار تنگ شده.

آره هومن جان ما هم
ایشاا.. همو میبینیم بزودی

مهران شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 03:56 ب.ظ http://bnd.blogfa.com

سلام مطلبت جالب بود محشری منم آپم سر بزن

آرش شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 08:24 ب.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

در کاست جدید داریوش که به اسم صفر قصد داره منتشر کنه
اردلا ن سرفراز جواب شعر سال 2000 را که اوون زمان گفته بود داده.فکر کنم جالب باشه.
درباره این خبری هم که در مورد غفوریان هستش شک دارم مگه میشه؟؟؟البته اگه حقیقت هم داشته باشه خودش بی تقصیر نیست.قدر خودشو ندونست

کیان یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:51 ب.ظ

گاهی اوقات به خودم میگم معنای زندگی چیه؟! هرچه فکر میکنم پیداش نمیکنم،ناگهان تصمیم به خودکشی میگیرم،اونقدر مصمم هستم که برای کشتن خود حتی تیغ زاپاس همراه خود به مقتلگاه میبرم!دراین لحظه ناگهان نیرویی در ذهنم فریاد میزند که:زندگی هنوز چیزهای زیبایی برای زیستن داره،فقط بایدپیداش کرد!!!…
امیدوارم مهران عزیز هر چه زودتربهبود پیداکنه و زیبائیهای زندگیش روپیدا کنه!
همه ما به اومدیونیم پس لااقل برای او دعا کنیم.

یاس یکشنبه 16 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:19 ب.ظ

متاسفم برای مهران امیدوارم هرچه زودتر خوب بشه

حریردریا دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 01:03 ق.ظ

پدرقصه گوی ایران آخرین قصه اش را در یه روز برفی روایت کرد...
حمید عاملی که در رادیو ایران برای بچه های دهه ۶۰ به نام بابا عاملی شناخته می شد چندی پیش به یکی از روزنامه های چاپ تهران گفته بود که "بچه های این سال ها، با بچه های سی، چهل و پنجاه سال پیش حتماً فرق دارند. بچه های این دوره با دکمه های کیبورد، گل می زنند. گل می خورند، آدم می کشند و... نمی دانم واقعاً حوصله نشستن پای قصه دیو و پری و خاله سوسکه را دارند یا نه؟ فکر می کنم دارند، اتفاقاً بچه های این دوره درک بهتری از مسائل دارند."

خدایش بیامرزد...

علی بینش پژوه دوشنبه 17 دی‌ماه سال 1386 ساعت 12:37 ب.ظ

خیای ناراحت منندست
یاد این داستان افتادم:
روان شناس معروف و کارکشته ای در شهری وجود داشت که هر کسی هر ناراحتی و مشکلی داشت با مراجعه به اون مشکلش حل میشد.
رمز کار این روان شناس ما این بود که هر کسی که برای افسردگی - ناراحتی و مشکلاتش بهش مراجعه میکرد اونو تشویق به رفتن و تماشای کارهای شاد دلقک سیرک واقع در نزدیکی مطبش میکرد . و فرد مراجعه کننده تا مدتها شاد میموند و به زندگی عادیش برمیگشت...
در یکی از روزها بیمار افسرده ای با نا امیدی پیش روانشناس میاد و از او تقاضای کمک میکنه .روانشناس هم مطابق معمول رفتن به سیرک شهر و تماشای کارهای دلقک رو پیشنهاد میکنه.
شخص بیمارمتاثر میشه و اشک از چشمهاش جاری میشه :
آقای دکتر ...دلقک شهر منم...

یک طرفدار غفوریان شنبه 22 دی‌ماه سال 1386 ساعت 05:45 ب.ظ

غفوریان در ادامه می گوید: ما تحت فشار غیر منطقی مسئولان تلویزیون برای پخش سریع این برنامه مجبور شدیم به سرعت ۲۰ قسمت اولیه این مجموعه را بسیار شتابزده تدوین کرده و برای پخش آماده کنیم. بسیار خواهش کردیم که به ما فرصت دوباره ای بدهند و بعد از محرم پخش آن را شروع کنیم و حتی ما ده، پانزده قسمت با تدوین عالی و با همه عوامل خوب آماده کردیم و حتی من جلال الدین معیریان را که هیچ گاه برای یک برنامه نود قسمتی به تلویزیون نمی آید آوردم. هر چقدر به آقایان گفتم آقا ما دو شب روی آنتن نرویم ولی حداقل یک شب درست برویم، قبول نکردند. من حاضرم قسم بخورم که این سریال نسوخته است و قلبش هنوز زنده است. در آخرین جلسه ای که با مدیر گروه فیلم و سریال تلویزیون داشتم هزار و یک راه را برای ادامه کار پیشنهاد دادم و حتی نامه ای برای ریاست محترم سازمان صداوسیما نوشته ام که امیدوارم ایشان رسیدگی کنند.

تمام تقاضای من از مسئولان صداوسیما این است که اجازه بدهید به مردم خدمت کنم و آنها را بخندانم و حتی در آخرین پیشنهاد گفته ام که من هیچ پولی از سازمان نمی خواهم و فقط ضمانت پخش بدهید. متاسفانه اجازه اجرای فکر ها و برنامه ریزی ها به این مجموعه داده نشد. ما از شروع این مجموعه با مشکلات مالی مواجه بودیم و هم اکنون به همراه شریکم، نفری ۲۰ میلیون تومان ضرر این مجموعه را بدون هزینه دستمزد و عوامل و ... دادیم و مبلغ دستمزد و عوامل و ... رقم بسیار عجیب و غریبی است که من از پس آن برنمی آیم. غفوریان در پایان می گوید: زمانی که به دفتر گروه فیلم و سریال رفتم، فهمیدم که یک هفته قبل در نامه خوشگلی نوشته اند که بیمار شما فوت کرده و بیایید جنازه آن را تحویل بگیرید.

او می گوید: ولی من می گویم من مغز متفکر ورود ممنوع، ممنوع هستم و هنوز زنده ام و معتقدم که این مجموعه را به کما بردند و خودش به کما نرفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد