روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

روزمرگی

عاقبت بودنم شد! آدمی را دمیدند.آه باران نمی داند اینرا... آدمی سفالی قدیمیست.

شکوه طلایی

هیچوقت باهاش ارتباط برقرار نمی کردم
همه میگفتن بریم مشهد؟
میگفتم نه
آخه اونجا حوصله ی آدم سر میره
یه روزه بریم و برگردیم اگه خیلی دلتون زیارت میخواد.

امااا........................
چه شکوهی داشت...
اینبار رفتم
خودش خواست که برم

توفیق زیارتش رو عید فطر داشتم..

 5 روز؟؟؟
اینکه خیلی کم بود
مگه میشه آدم ببینتشو بخواد برگرده...
وای که وقتی اونجا میری
براستی خودتو فراموش میکنی

تا نری نمیفهمی چی میگم
اگه او نشانه ی خداست!

پس خدا دیگر چه خواهد بود.............
                               
                                                 ***میلادش مبارک***

 

نظرات 25 + ارسال نظر
از تبا رباران پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:25 ق.ظ http://www.batotamarzeroya.blogfa.ir

پاییز همین نزدیکی است
پشت همین دریچه های تا هیچ
پشت همین ابهام زرد گونه ی تقویم
پشت همین لحظه های تا ابد دچار مرور.
اما در اتاق آبی ما از فراخوان چشم تو اتفاق سبز غزل بر پاست و من و تو در تفاهمی این چنین ناب شاعرا نه تداوم خوبیم و عاشقا نه ادامه ی زلال و دستهای تو آغاز سبزی است برای جوا نه زدن و لبهای من شروع خوبی برای تکرار دوستت دارم و اگر پاییز فروردین نگاه تو را به اردیبهشتی ترین سمت چشمانت پیوند میزد و در خردادی ترین حضور دستانت عشق را به باور می رسید هرگز به مهر اجازه ی آغاز و به آبان اذن شروع و به آذر فرصت اعجاز ی چنین زرد را نمی داد .
.......................
سلامی چو عطر خوش عشق و مستی
در پاییزی این چنین چشم به راه قدمهای همیشه سبز و بهاری شما دریچه های بی عبور را می گشاییم تا عطر زلال کلامتان سکوتمان را به زیور آهنگ ملکوتی طراوت حضورتان زیبا ساخته و محملی سازد برای دقایق عشق و دلدادگی.
به پاس تمامی خوبیهایتان بزمی آگنده ایم سرشار از هوای دل انگیز غزل.
در انتظار آبی ترین لحظه های با شما بودنیم.
رضا و گل سرخ همیشه بهارش

مانا.... پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:36 ق.ظ http://www.rosebaran.com

چه حس خوبی رو القاء کردی بهم الهام جان......
دلم میخواست من هم اونجا می بودم......
جایی که احساس میکنی هر لحظه و هر قدمت مرغ آمین بالای سر خوش می خواند.....
مثل همان جنس شفاف خدا......
آمین........

احمدرضا پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:45 ق.ظ http://www.haseleogat.blogsky.com

سلام
بله این بزرگواران نشانه خدا (حجت الله) هستن و خدا در هیچ کس و هیچ موجودی مثل «انسان کامل» که معصومین (ع) مصداق اون هستند تجلی نکرده و خودشو نشون نداده.
میلاد مسعود این امام همام (ع) رو به شما تبریک می گم. انشاء الله زیارت حرمش مرتب نصیبتون بشه.

حمیده پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:07 ق.ظ http://aftab2005.blogfa.com

چه قدر قشنگ . . .

مرسی گلم . . .

علی پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:04 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com

سلام الهام عزیز
ممنون که بهم سر میزنی
واقعا خوشا به حالت ..
خیلی دلم هوس کرده که برم مشهد تا یکم آروم بشم
موفق باشی

سیاوش کاویان پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 02:45 ب.ظ http://mby.blogfa.com

همیشه خوب مینویسید و این بار هم.

موفق و شاد باشید.

علیرضا پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:29 ب.ظ

این پستو اول یه جایی که کامنت داده بودی خوندم
با خودم گفتم ببین اگه کامنتش انقدر قشنگه پس پستش چه خواهد بود.........
ولی پستش همان بود که بود(است)
اما به هر حال خیلی قشنگ بود انقدر که منو با این عظمتم کشوند که پست رو هم بخونم.
بازم میام.
چی ؟ به هر حال میام.

گل مینا پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:21 ب.ظ http://nasserabdollahi.blogsky.com

ناصریا همزمان باسالگرد شب کمای ناصریا به روز است با:

امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه

http://nasserabdollahi.blogsky.com

شازده خانوم پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 08:31 ب.ظ http://shazdekhanoom.blogsky.com

سلام
در خصوص شعری که برام در وبلاگم نوشتی باید بگم :

حالا دیگه دست در شعر استاد ما میبری؟؟!!
:)

مانا.. پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:09 ب.ظ http://www.rosebaran.com

خواندم شگفتا را بارها و بارها...... گریستم.......چقدر دلم هوای صحن می خواهد........بوی تبرک سجاده ها و پارچه های سبز در رقص.......بوسه گاه رستن از دوباره اشکها...... و هی زاده شدن در نگاهی نو .......دلم آفتاب هشتم می خواهد.......دلم اشراق نور می خواهد..........و صدای نقاره خانه ها را...........

آرش جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.setarehbaran.blogsky.com

با نهایت احترام
ولی بعدا مشخص شد این یه برنامه از پیش تعیین شده بوده به نحوی که سگ رو وارد حرم کردن و بفیه ماجرا و بعد از این موضوع با افرادی هم که شناسایی شده بودن و این طرح رو پیاده کرده بودن برخورد شد.

مجید قبادیان سوادکوهی جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 03:14 ق.ظ http://zoharab.blogfa.com

سلام دوست عزیز:
با مطلبی تحت عنوان «رویائی و شعر حجم »بروزم
رد پای تحلیل های فلسفی ، زبان شناختی در کانالیزه کردن شعر دهه اخیر را در متن های فراوانی می توان یافت که یکی از این جریان های موثر در شعر پیشرو فارغ از داعیه های پسا نوگرا شعر حجم و برجسته ترین حجم گرا ها رویائی بود...
فرم از نظر رویائی همین رابطه های بصری است و معنا هم همان فرم است . از این زاویه اصل همه چیز بر مشاهده عینی است ( باز نمائی جهان توسط زبان ) ؛
.
.
.
بی تردید هر نگاهی در تلاقی با دیدگاههای دیگر است که منتج به نتیجه می شود پس منتظر شنیدن(دیدن)دیدگاههای شما هستم.

مترسک جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:42 ق.ظ http://matarsak123.blogfa.com

سلام
خیلی مرسی از این آپت...
راستی من نویسنده ی وبلاگ استامینوفن هستم...
دیگه اونجارو آپ نمیکنم و هر مطلبی به ذهنم خطور کنه مثله استامینوفن توی مترسک فیلسوف مینویسم....
همیشه پیشت میام که بخونمت رفیق...
لازم نیست خبرم کنی!

سلام
خوشحالم که بازگشتی.

sepideh جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 07:57 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام الهام جان، خسته نباشید...

دلتنگ ناصریا آپدیت شد با :

365 حسرت را، همچنان می کشم بدنبالم ......

www.deltange-naseria.blogsky.com

موفق باشی ....

غزل جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:31 ق.ظ

دوست دارم صدات کنم تو هم منو نیگا کنی
من تورو نیگات کنک تو هم منو صدا کنی


به وفای کفترای حرمت منم میخوام
کفتری باشم که تنها تو منو هوا کنی

الهام جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:12 ب.ظ http://piadehdarbaran.blogfa.com

سلام الهام عزیزم
روی ماجرای شگفت انگیز ورود سگ کیلیک نکردم ونخوندمش چون مثل اینکه یه عده ادم فرصت طلب ازخدا بی خبر می خواستند از احساسات پاک مردم سوءاستفاده کنند
امانوشتت من رو برد به حرم پاکش کاش به زودی واسه منم یه دعوت نامه بفرسته
پست قبلیتم خوندم ولذت بردم
راستی منم اپم دوست داشتی بیا پیشم
دوستدار همیشگیت:الهام

[ بدون نام ] جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:13 ب.ظ

سلام الهام عزیزم
روی ماجرای شگفت انگیز ورود سگ کیلیک نکردم ونخوندمش چون مثل اینکه یه عده ادم فرصت طلب ازخدا بی خبر می خواستند از احساسات پاک مردم سوءاستفاده کنند
امانوشتت من رو برد به حرم پاکش کاش به زودی واسه منم یه دعوت نامه بفرسته
پست قبلیتم خوندم ولذت بردم
راستی منم اپم دوست داشتی بیا پیشم
دوستدار همیشگیت:الهام

علی جمعه 2 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:37 ب.ظ http://chickensoup.blogsky.com

سلام الهام عزیز
خوش به حالت واقعا زیباست
من یکی از آرزو هام این که روز تولد امام رضا تو صحن حرم باشم اونم ساعت ۲-۳ شب
موفق باشی

حریردریا شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:32 ق.ظ

چشمه های خروشان تورا می شناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند

پرسش تشنگی را تو آبی-جوابی
ریگهای بیابان تورا میشناسند

نام تو رخصت رویش است وطراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند

هم تو گلهای این باغ را میشناسی
هم تمام شهیدان تو را میسناسند

از نشابور با موجی از لا گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند

بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قران تورا میشناسند

گرچه روی از همه خلق پوشیده داری
ای پیدای پنهان تورا میشناسند

اینک ای خوب-فصل غریبی سرآمد
چون تمام غریبان تورا میشناسند

کاش من هم عبور تورا دیده بودم
کوچه های خراسان تورا میشناسند
(قیصرامین پور)

‌sepideh شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:55 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

خیلی دوستش دارم ............

منم اولین بار همین حس رو داشتم ...

ولی حالا دیگه نمیتونم

خیلی بهش مدیونم

خیلی کمکم کرده ...............

دفعه ی اول که رفتم، تازه فهمیدم چه اشتباهی می کردم

وقتی می خوام برگردم انگار به زور دل می کنم و با اشک ازش دل می کنم

اگه درست دقت کنیم توی دلامونه فقط باید یک کم جنبه اش رو داشته باشیم ........

خیلی غریب نوازه

نمیدونم تا حالا دقت کردی یا نه ؟؟؟

وقتی دارم از حرمش میام بیرون که باهاش وداع کنم، تنها شعری که زیر لب زمزمه می کنم اینه :

دلمو گره زدم به پنجره ات دارم می رم ...
دلمو گره زدم به پنجره ات دارم می رم...

دوست دارم تا من میام زود گره هامو وا کنی ....
یا علی موسی الرضا تویی که تنها می تونی ...

اونقده رضا میگم تا دردمو دوا کنی....
اونقده رضا میگم تا دردمو دوا کنی....

خیلی مخلصشم، دوست دارم آقا جون ..............

[ بدون نام ] شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 01:08 ق.ظ

ماجرای سگ چه دروغ چه راست زیبا بود
شنیدم که ضامن آهوست
و اخیرا هم شتری که گویا قرار بود برای مراسم عروسی سر بریده شود فرار کرده به حریمش پناه می برد.
با دامنی اندوه خاموش تر از کوه
فریاد رساییم یا ضامن آهو

فریادرسی تو عیسی نفسی تو
محتاج شفاییم یا ضامن آهو

علیرضا شنبه 3 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 06:07 ب.ظ

من میخام واسه نقاشی خدا بازم نظر بدم.
میشه لطفا راهنمایی بفرمایید ؟
میدونم خودم میدونم اون یه کم سرده و شباش ترسناکه2وهرن و دارن عاشقانه توی طبیعت به اون قشنگی زندگی میکنن.(فقط همونجوری که پیداست اونجا یه کم سرده و شباش ترسناکه)ولی به هر حال زن و شوهرا هم با هم دعوا میکنن دیگه(حالا بگذریم که کیا باور میکنن کیا نمیکنن !!!)

هومن رهبری چهارشنبه 7 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 12:03 ب.ظ

ظاهرا شاید جالب باشه من سال ۱۳۸۵ برای ۱۴ آبان دعوت شدم مشهد بعد از ۲۲ سال رفتم.
امسال هم دعوت شدم چون آبان ماه بود گفتم چه حسن تصادفی امسال هم آبان !!!!!
روزش را در تقویم دیدم بازهم چهاردهم بود.
واقعا اتفاقی بوده؟
جالبه که هر دو سفر را میهمان بودم.

رضا بردستانی جمعه 9 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 11:18 ق.ظ http://WWW.REZABARDIYA.BLOGFA.COM

(saw ) مهدی جمعه 17 اسفند‌ماه سال 1386 ساعت 10:44 ق.ظ

تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا

اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست

من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم

تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون

که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تو یه زائری برو

من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد